📌 دلنوشته جمهور؛ روایت زائر کرمانی بخش اول هیچ چیز از جذابیت و دلبری امام رضا کم نمی‌کند. حتی وقتی کنار در ورودی ضریح بایستی و از هر چند زائر یکی از خادم بپرسد: «قبر آقای رئیسی کجاست؟» و خادم برای هرکدام به آرامش بگوید. نباید هیچ‌کدام حواست را پرت کنند حتی اگر گعده‌ی دور خادم هر لحظه بیشتر و جمعیت پرسش کنندگان بیشتر شود. می‌روم همانجایی که خادم در ده دقیقه حداقل پنج یا شش بار آدرسش را داده؛ دارالسلام، کنار در ورودی طلایی، گوشه‌ی دیوار، همانجا که کاشی نوشته این است: «آری گرفت آنچه ز مهر رضا گرفت» و او چه درست جای خودش را می‌دانسته. می‌خواست تا ابد زیر مهر رضا باشد و زیر پای زائرالرضا. دلم می‌خواست قسمت مردانه بودم اما آن موقع هیچ‌وقت حرفها و مویه گ‌های زنانه را نمی‌شنیدم. هیچ‌وقت نمی‌شنیدم دختری را که برای استادش گریه می‌کند و زن کنارش که زائر است دلیل گریه‌اش را می‌خواهد؛ برعکس من که فکر می‌کنم اینجا کسی نیاز به دلیل ندارد؛ اما زن زائر مسرانه می‌پرسد و دختر گریان جواب می‌دهد برای استادش که اسمش ریحانه سادات رئیسی است. آنقدر همهمه و صدای صلوات است که صدایش دیگر نمی‌آید و من دیگر نمی‌خواهم به این فکر کنم چند رئیس‌جمهور فرزندانشان استادند و چند نفرشان منصب‌های علمی دارند و چند نفرشان منصب حکومتی. ادامه دارد... گمنام | از چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا