📌
#رئیسجمهور_مردم
روایت مشهد
بخش هشتم
مغزمان خواب بود و چشمانمان بیدار. برای رسیدن به میدان بسیج، باید بیش از بیست متر دیگر را هم پشت سر میگذاشتیم. خستگی مسیر ۹ ساعته هم نتوانست جلوی زیارتمان را بگیرد. اما در مسیر بازگشت نگاهمان به زوج کهنسالی افتاد. سیستم های عصبی بینایی اصلا فرصتی به پردازش انچه دیده بود را ندادند و پیامک کمک رسانی به نورون های مغزمان ارسال شد. دوست همیشه در صحنه مان دوید تا دستش زودتر به چمدان ها برسد تا کمر سیده خانم را از حجم سنگینی نجات بدهد. وقتی ما را دید، لبخند روی لبش نشست. تکنیک های تاریخ شفاهی را رویش پیاده نکرده، خودش گفت اهل یزد است و از همان دوشنبه به مشهد آمده بودند. گفت که از همان ابتدا بهت مشهد را دیده و حجم دعاهایی که برای شهید جمهور روانه حرم شده را حس کرده. متاثر بود از سرنوشت شهید عزیز. از حضور نداشتن در آخرین مراسمش هم متاثرتر. وقتی گفتیم برای شرکت در مراسم آمدیم، کلامش حسرت شد. دلش میان حلقه چهارنفرمان جا ماند و خودش راهی فرودگاه شد و حال ما هر کداممان، با کوله بار حسرت سیده خانم در وضعیت انتظار به سر میبریم...
مریم وفادار | از
#سمنان
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۳:۰۰ |
#خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎
بلـه |
ایتــا