شب وصل است و رسیده است ز ره دلدارش "فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش" شب گذشته‌است یتیمان علی جمع کنید بستری را که گرفته‌است شفا بیمارش بعد سی سال دعایش به اجابت برسید جان برون آمده با ناله آتشبارش* بی‌زبان خواست یکی محرم راز و، چو نیافت در دل شب به دل چاه سپرد اسرارش آخر این با که توان گفت که یک مرد غیور نتوانست حمایت کند از دلدارش عوض هر سخنی گفت بیا فضه بیا کار من نیست... تو بگشای گره از کارش ..... زیر لب زمزمه‌ای دارد اگر گوش کنید چیست؟ نجوای دلی غمزده با غمخوارش: آمدم کوفه نبینم دگر آن منزل را که تو فریاد زدی بین در و دیوارش حال با پای خودت آمده‌ای ای گل من چه گلی؟!... لاله‌صفت داغ به دو رخسارش دیده بر روی پیمبر به چه رو باز کنم؟ فاطمه بود امانت، من امانتدارش اینک ای کوفه علی نیز امانت به تو داد هان مبادا بکشانی به سر بازارش... _________ * نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَرَاتِ‏ @raziolhossein