راه افـتـاد ماه در كـوچه ماه افـتاد ، آه در كـوچه با چهل تا سياه دل ، او را شد كـسي ، سدّ راه در كوچه خانه اش بين شعله شد نااَمن وَ خـودش بي پنـاه در كوچه پُـشتْ گـرميِ"تكـيه گاهِ رُسُل" ماند بي تكيـه گاه در كوچه شاهدِ بي تفاوتي ها شـد كرد هر سو نگاه در كوچه عصمت الله ، چادرش افتاد زيرِ پايِ ســپاه در كوچه از يدالله عُـذر مي خواهــم بازويي شد سياه در كوچه كرد قطعِ اميد از ثمــرش سِـدره ي پا بِه ماه در كوچه جانش آمد به لب جوانِ علي گـاه در خــانه گاه در كـوچه يك جهان روضه در سه تا كلمه ست آن سه تا چيست ؟ميخ ، در ، كوچه... پيش چشمِ شـهيدِ يَومُ الطَّف كُشته شد بي گُناه در كوچه قـدرِ يـك كربلا مصيــبت ديد كُــشته ي قـتـلگــاه در كوچه تا كه مُحـسن فدايِ بابا شـد ذبح شـد طفلِ شـاه در كوچه @raziolhossein