امنیت🇮🇷
#فصل_2
#پارت_42
رسول: از محضر اومدیم بیرون....
یعنی الان من زن دارم؟😂
روژان: معلومه که نه😒
رسول:با شما نبودم😂
ولی شنیدی؟
روژان: بلند بلند فکر میکنید😒
رسول: راحت باش از فعل مفرد استفاده کن
روژان:یعنی باهاتون راحت باشم؟
رسول: این مدت کوتاهی که محرمیم بله😌
روژان: خب پس🙂
میشه دهنتو ببندی؟؟😡
رسول: ادب داشته باش!
روژان: برو بابا😒
محمد: خب روژان خانم تبریک میگم
رسول تبریک میگم
روژان: تبریک چی؟
محمد: ازدواجتون
روژان: اقاااا محمممددد این فقط یه محرمیت کوتاااااااه برای امنیت کشورمونِ لطفا دیگه هیچوقت این حرفو تکرار نکنییید
محمد: باشه بابا چشم...
رسول: منم همینایی که روژان گفت
روژان: اقا شما چرا انقدر پرویی به چه اجازه ای اسم منو به زبون میاری
رسول: بابا خب الان دیگه یه جورایی زنمی
روژان: سااکت شووو من زن ادم بیشوری مث تو نمیشم
محمد: رسول بسه دیگههه چتهههه روژان خانم شماهم بس کن یکمم با ادب تر حرف بزن
عین بچه ها میمونید برید تو ماشین ببینم با جفتتونم بریددد
تو ماشین
محمد: به رسول و روژان گفتم بشینن عقب معلومه روژان اصبیه اما رسول عین خیالش نیست، فکر کنم.....
رسول: محمد کی میرسیم
محمد: نزدیک سایتیم
روژان: اقا محمد یه خواهشی دارم
محمد: بفرمایید
روژان: رفتیم سایت به هییچ کس هییچکس این فاجعه رو نگید لطفا
رسول: از خداتم باشه....
روژان: چشم غره ای به رسول رفتم و روبه اقا محمد گفتم: باشه؟
محمد: باشه چشم ــــــــــــ من برم یه کاری دارم
هردو: باشه
روژان: باشماهم بودم اقای حسینی
رسول: میدونستم بدش میاد اسمشو صدا بزنم به خاطر همین گفتم: باشه روژی
روژان: کوووفتت... روژیو زهررر مااارر
نتونستم خودمو کنترل کنم یدونم با کیفم محکم زدم رو دستش
رسول: آخخخخخخ بابا چتههههه دستم دردد گرفتت...
روژان: بههه درررککک.....ببین یه بار دیگه اسممو صدا بزنی...
محمد: داشتن حرف میزدن که پریدم وسط حرف روژان من برگشتم
رسول با صدای اروم: چیکار میکنی
روژان: صدا بزن میفهمی
رسول:😒😂
محمد: خب بریم...
پ.ن¹: خیلی پارت باحالی بود😂😂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ