«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_105 سارا: باهمون لباسای عقدم نشستم تو اتاقو درو قفل کردم.... اولش تو شک بودم..
فردا: سما: کجا میری سارا... سارا: بدون اینکه جوابشو بدم از خونه اومدم بیرون.. ـــــــــــ سارا: فریاد زدم: صدراااا صدرا: برگشتم سمتش... با لبخند رفتم سمتش... سارا جانم.. سارا: محکم زدم تو گوشش... فریاد زدم: چراااا اینکارو باهام کرددیدییی صدرا: خواستم برم نزدیک تر که.. سارا: نیا جلووووو چرااااااا فقط بگووو چراااااا صدرا: چون دوست دارم... فریاد زدم: چون بدون تو نمیتونم... سارا: وقتی من تورو نمیخوام.مگه زووورهههههه صدرا:اره زورههه یا مال من میشی یا هیچکس.. سارا: صدرا... امیدوارم خدا جواب این کاراتو بده... امیدوارم همونقدر که زجرم دادی خدا زجرت بده.. و رفتم... چند روز بعد: سارا: صبح خیلی زود رفتم سایت... که کسیو نبینم... رسیدم به اتاق اقای عبدی.. با صدای گرفته ام سلام کردم.. عبدی: سلام صبح به این زودی... خیر باشه.. سارا: خیر که... میخوام انتقالی بگیرم... اگه بشه میخوام برگردم اهواز... ــــــــــــ چند روز بعد: سما: سارا مطمعنی میخوای بری! سارا: همونطور که داشتم ساکمو میبستم نگاهش کردمو لبخند تلخی زدم.. سما: چقدر غم تو چشاش بود... اشک تو چشام جمع شده بود.. سارا: زیپ ساکمو بستم... بلند شدمو روبه رو سما ایستادم.. سما: طاقت ندارم دوریتو تحمل کنم... سارا: اشکام سرازیر شدو بغلش کردم... به صلاحه که برم... با همون اشکای تو چشمم خندیدمو گفتم: وقتی برگشتم خاله شده باشماااا😂😍 سما: همونطور که اشک میریختم خندیدم.. سارا: اشکاشو پاک کردمو بوسیدمش پ.ن: به صلاحه که برم.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ