گذری بر زندگانی ساده آیت الله امینی رحمه الله
[صفحه 1از 2]
💥برشی از خاطرات/
#حافظه_تاریخی_حوزه
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
وضع اقتصادي من در آغاز طلبگي و در اصفهان مانند اكثر طلبه ها چندان خوب نبود و غالباً در مضيقه بودم. بعد از انتقال به حوزهي علميهي قم گرچه كمي بهتر شد ولي باز هم خوب نبود. چون درآمدي جز شهريه و اندكي از غير شهريه نداشتم. بايد در آن سنين ازدواج ميكردم ولي بر اثر مشكلات اقتصادي و برخي موانع ديگر امكان ازدواج فراهم نبود. بزرگترين مانع ازدواج فقدان مسكن در قم و عدم قدرت پرداختِ اجاره بهاء بود.
در آن زمان قصد داشتم در قم ازدواج كنم. البته پدر به هنگام مرگ يك قطعه ملك خود را بهعنوان مهريهي زن و دو دانگ از خانهي مسكوني خود را به من اختصاص دادهبود.
منزل مسكوني ما در نجفآباد ميان من و برادرم جعفر و مادرم مشترک بود. بهمنظور خريد منزل در قم به برادر و مادر پيشنهاد كردم منزل به فروش برسد تا از سهم خودم خانهي كوچكي در قم خريداري كنم. برادر براي فروش منزل از من وكالت گرفت و خانه به فروش رسيد. اتفاقاً در همان زمان و قبل از اينكه من سهم خودم را دريافت كنم، حادثهي بدي براي برادر بهوجود آمد. بدين قرار كه در زمان مبارزه با بهائيت جمعي از مردم نجفآباد بهعنوان مبارزه با بهائيت در يكي از روستاهاي بهائينشين اطراف نجفآباد (اسكندري) فروشگاهي را تأسيس كردند و بهعنوان وظيفهي شرعي برادرم را فريب دادند. كسب و كار خود را در نجفآباد تعطيل كرد و ادارهي آن فروشگاه را برعهده گرفت. طبعاً امضاي چك و سفته ها نيز برعهدهي او افتاد. روستاييان فرصت را غنيمت دانسته و اجناس فروشگاه را نسيه بردند و در پرداخت بدهي ها تعلل ميورزيدند. و چون فروشگاه از يك نهاد غيربومي بود، وصول مطالبات با مشكل مواجه ميشد. سررسيد چك و سفته ها فرا ميرسيد و امكان پرداخت وجود نداشت.
صاحبان سهام كه مدعي قصد قربت در دفاع از اسلام بودند بهجاي اينكه در حل مشكل بكوشند چك و سفته هاي خود را نيز به اجرا گذاشتند. اين قضيه مصادف شد با فروش منزل مشترك ما. طلبكاران بيانصاف بدون رعايت ضوابط شرعي و وجداني مجموع پول خانه را گرفتند. در نتيجه من و برادر و مادرم بيخانمان شديم. بهعلاوه ارثيهي همسر برادر نيز گرفته شد. براثر اين حادثهي تلخ اوضاع برادر دگرگون و جان خود را در همين راه از دست داد. برادر چون عيالوار و آبرومند بود با تحمل مشكلات فراوان در ملك صداق همسرش پنج اتاق بنا كرد. خانواده اش و ما در سه اتاق نيمهتمام ساكن شدند. دو اتاق آن را بدون درب و تعمير در عوض پول خانهي مشترك فروش رفته به من واگذار كرد. در نتيجه خريد منزل در قم منتفي شد و براي تعمير دو اتاق واگذارشده نيز امكاني نبود و ازدواج به تأخير افتاد.
زماني فرا رسيد كه احساس كردم با وجود همهي مشكلات بايد ازدواج كنم. با راهنمايي بعضي دوستان و صلاحديد مادر و برادر و خواهران فرد مناسبي را براي ازدواج پيدا كردم. خانواده اي متوسط ولي محترم و آبرومند و متدين بودند. به خواستگاري رفتند و مورد موافقت قرار گرفت. در تعيين مهر و برگزاري مراسم ازدواج ،بهويژه پدرخانم سختگيري نكردند. خدايش رحمت كند. مراسم عقد در منزل پدر خانم و با كمال سادگي برگزار شد.
خويشان نزديك آنها و ما جزء مدعوين بودند و با تقسيم نقل و شيريني كه مرسوم آن زمان بود، پذيرايي بهعمل آمد. در مراسم خطبهخواني آقاي شيخ حسينعلي منتظري ايجاب را برعهده گرفت و خود من قبول را. جشني ساده ولي باصفا، بيتوقع، و بيدلخوري و كدورت بود.
ميل داشتم زودتر عروسي كنم ولي امكان آن فراهم نبود. زيرا نياز به تعمير منزل و فرش داشتم. براي تعمير منزل و تهيهي مقدمات عروسي مبلغي را از بانك كشاورزي وام گرفتم و مشغول تعميرات شدم و با دشواريهاي فراوان مقدمات عروسي را فراهم ساختم.
براي حفظ آبروي خانواده مراسم عروسي را نسبتاً باشكوه تر برگزار كردم. مراسم مذكور نيز باصفا و بدون كدورت و ايراد و بهانهجويي پايان يافت. مدتي با خوبي و انس و مودت با هم زندگي كرديم. تعطيلات تابستان به پايان رسيد و بايد براي ادامهي درس و بحث به حوزهي علميهي قم مراجعت ميکردم. چون در قم منزل نداشتم و پرداخت اجاره خانه برايم ميسر نبود بهناچار همسر تازه عروس را نزد مادرم گذاشتم و بهسوي قم حركت كردم و براي هزينهي زندگي او در حد توانم وسايلي را فراهم ساختم و پولي را در اختيارش قرار دادم. ميدانم كه تحمل چنين وضعي براي همسرم دشوار بود ولي نه خودش ايراد گرفت، نه پدر و مادرش.
خدا به آنها پاداش خير بدهد. هر دو يا سه ماه يكمرتبه براي ديدار و تأمين نفقه به نجفآباد ميرفتم و به مقدار مقدور توقف ميكردم.
ادامه خاطرات در:
https://eitaa.com/rozaneebefarda/4118
@rozaneebefarda
ادامه👇