مروری بر غلطهای تاریخی یک ژورنالیست اعتدالگرا
نقد یادداشت محمد مهاجری در کتاب «هادینامه»
[صفحه 8 از9]
2. نشریه
#مکتب_اسلام در زمان زعامت آیتالله العظمی بروجردی منتشر شد و از حمایت ویژه ایشان برخوردار بود. آیتالله العظمی سبحانی در این زمینه میفرمایند:
«تا زمانی که این عالم برجسته در قید حیات بودند از این مجله بهصورت جدی حمایت میکردند و
#رژیم_شاهنشاهی نمیتوانست نسبت به این موضوع اعتراض کند.»(آیتالله العظمی سبحانی، 1391)
طبق نقل مرحوم
#علی_دوانی که خود عضو هیئت مؤسس و تحریریه این نشریه بود؛ هیئت مالی این نشریه در اولین جلسه مشترک با هیئت مؤسس اعلام میکنند که همگی مقلد
#آیتالله_العظمی_بروجردی هستند و در صورت تأیید ایشان هزینه نشریه را از سهم امام تأمین میکنند و از آنجا که اذربایجانی بودند آقای شریعتمداری را (که پیشنهاد تشکیل این نشریه را نیز داده بودند) به عنوان ریاست افتخاری و رابط بین خودشان با مسئولین نشریه و آیتالله بروجردی میپذیرند. (نقد عمر، علی دوانی، 1397، ص 253)
بنابراین حذف نقش آیتالله العظمی بروجردی و پررنگ کردن نقش آقای شریعتمداری تحریف به نقیصه محسوب میشود.
5.2. ارتباط آقای شریعتمداری با ساواک
آقای محمد مهاجری در خصوص آقای شریعتمداری مینویسد:
« این مرجع تقلید در وقایع سالهای 1356 و 57 همراه با آیات محمدرضا گلپایگانی و شهاب الدین مرعشی نجفی اکثر اعلامیههای ضد جنایات رژیم پهلوی را امضا کرد و عملا همراه با انقلاب ارزیابی می شد، اما بعدها در محافل سیاسی اینگونه مطرح شد که طبق اسناد به جا مانده از ساواک، آقای شریعتمداری اعتقادی به سرنگونی رژیم شاه نداشته و به دنبال اصلاحات از مسیر قانون اساسی بوده است.»
1. تصویری که آقای ژورنالیست ارائه میکند این است که آقای شریعتمداری پیش از انقلاب به عنوان چهرهای همراه با انقلاب شناخته میشد اما بعد از انقلاب به یکباره ورق برمیگردد و در «
#محافل_سیاسی » اینگونه مطرح میشود که شریعتمداری اعتقادی به سرنگونی شاه نداشته است.
اما آیا این تصویرسازی درست است؟ آیا انقلابیها شریعتمداری را یک فرد همراه با انقلاب تلقی میکردند؟خیر. مطابق با اسناد و اقوال تاریخی؛ جریان انقلابی حوزه علمیه از همان سالهای ابتدایی نهضت دید مثبتی نسبت به شریعتمداری نداشتند و این دید؛ پس از تأسیس
#دارالتبلیغ به خوبی قابل مشاهده است. این مطلب را از کتاب جریانها و سازمانها (تألیف گردآورنده هادینامه) پی میگیریم:
«در نظر طلاب جوان انقلابی-که در جریان رخدادهای سالهای 43-41 انتظاراتشان از سوی آقای شریعتمداری برآورده نشد- کمابیش این مرکز (دارالتبلیغ) که در ظاهر از کار سیاسی منفک شده و به کار فرهنگی پرداخته بود- در معرض تردید قرار گرفت و چندان استقبال نشد. در واقع نه تنها از آن استقبال نشد که از همان آغاز سر و صدای اعتراض برخاست، به طوری که حتی آقای فلسفی که قول داده بود هفتهای یکروز به قم آمده و فن خطابه تدریس کند، آن را به بعدها موکول کرد.
به علاوه، ایجاد چنین مرکز فرهنگی با آن گستره مورد نظر و به ویژه توجه به امور بینالمللی، به نوعی موافقت دستگاه امنیتی رژیم را طلب میکرد. این امر سبب میشد تا رهبری دارالتبلیغ؛ توسط خود آقای شریعتمداری یا اشخاص دیگر، رابطه خود را به شکل محدود با رژیم حفظ کند و توصیههای آنان را در مواردی بپذیرد. این امر که تأسیس چنین مرکزی درست در بحبوحه مسائل انقلاب بوده و حتی زمین وقفی که ابتدا قرار بود محل دارالتبلیغ باشد در زمان دستگیری امام از آستانه اجاره شده بود، برای طلاب انقلابی و حتی برخی از افراد مستقل غیرانقلابی هم قابل تحمل نبود. دلیل آن، صرف نظر از آنکه مربوط به نوعی روابط میان دارالتبلیغ با
#دستگاه_پهلوی میشد، از نظر برخی، به این جهت بود که در شرایطی که در قم و میان روحانیون، یک جنبش انقلابی جدی بر ضد پهلوی ایجاد شده، تأسیس چنین مرکزی نوعی منحرف کردن مسیر حرکت انقلابی تلقی میشد... آقای طالقانی هم از قول طلاب انقلابی نقل میکند که وقتی در زندان بودیم، کسانی که میآمدند و از بیرون میپرسیدیم، میگفتند آقای شریعتمداری بساطی به نام دارالتبلیغ راه انداخته و سد راه مبارزه شده است. »(جریانها و سازمانها، رسول جعفریان، 1386، صص 433–434)
@rozaneebefarda
ادامه 👇