از نجف تا کربلا؛ همراه با @rozaneebefarda 🔻🔻🔻 🔹زمانی اتّفاق می افتاد که در ایام مخصوصه زیارتی چون هزاران زائر دیگر از نجف، پیاده راهی کربلا و زیارت مرقد مطّهر حضرت امام حسین(ع) می شدیم. 🔹 طبیعی است که در این مسیر(نجف – کربلا) که متجاوز از یک صد کیلومتر است، زائرین از میان بیابان های خشک و یا نخلستان های سرسبز و از کنار دجله و فرات عبور می کردند. زائرینی در گروه های دو نفره و سه نفره و بیشتر مجهز به وسایل پیاده روی و لوازم سفر در فاصله های مختلف، و تیپ ها و نژادهای گوناگون، و شهرهای اطراف در حرکت بودند که این زائرین در تماس با یکدیگر چون وجوهِ متشابه فراوانی داشتند، و همه به سویِ یک هدف و کعبۀ مقصود می رفتند، در برخورد با یکدیگر گرمی و صمیمیت خاصّی داشتند و حرکت افراد به تمام معنا، حالتِ عرفانی خاصی به خود می گرفت. 🔹 (ره) در میان گروه 20 نفری ما جلوۀ ویژه ای داشت. او سراپای وجودش «معرفت» بود، راه رفتن و نگاه و گفتارش، یاد خدا را در دلها زنده نگاه میداشت. به هنگام پیاده روی، ایشان در جلو کاروان و ما پشتِ سر او حرکت می کردیم.او از هر جهت، بزرگترِ ما بود و همگی احترام او را اصالتاً و نیابتاً بر خود فرض میدانستیم. 🔹وقتی به هیبت، عظمت، وقارِ و اذکار زیر لب او می نگریستیم، بی اختیار دید و فکرمان الهی شده و به معنویت و مبدأ و معاد می اندیشیدیم. 🔹آنچه بیشتر توجه زائران آمده از شهرها و جاهای دیگر را به هنگام عبور از این بزرگوار جلب می کرد و او را از هزاران زائر دیگر ممتاز ساخته بود، نه فقط چهرۀ نورانی و صورت زیبای ملکوتی او و نه فقط سیادت و رشادت اندام او؛ و نه فقط اذکار و حرکت لبهای او؛ و نه فقط نگاههای ژرف و دید الهی او، بلکه پای پیاده او را به اضافه او(حتی بدون جوراب) بود. 🔹بعضی زائرین عابر که در راه بر ما سبقت می گرفتند. پس از گذشتن از کاروانِ ما، نگاهی به عقب کرده و چهرۀ ملکوتی او را می نگریستند و پایِ برهنه او را بر روی و (آن هم در مسافتی طولانی و چند روزه) نظاره گر بودند، آنان به کربلا و امام حسین(ع) بیشتر شعله ور می گردید و شاهد بودیم که زائرین پس از نگاه به او و دیدنِ پایِ برهنۀ آن عزیز، تا مسافتی اشک می ریختند و حسین حسین می گفتند. 🔹این سید نورانی، با پای برهنه و گاهی اشک ریزان، در وادی عشق حسینی به نقطه مرکزی جذب قلوب عاشقان «کربلا» روان بود و تمام وجودش در ولایت و امامت ائمّه معصومین(علیهم السلام) ذوب گردیده بود. 🔹در کوله پشتی اعضای کاروانِ 20نفری ما کتابهای متنوع و گوناگونی که فراخور سفر باشد، وجود داشت که در هنگام استراحت و توقف در منازل و مهمانخانه ها از آن کتب استفاده میشد. یکی از دوستان روحانی، کامل مرحوم آیت‌الله اصفهانی(ره) را به همراه داشت، شهید حاج آقا مصطفی(ره) در حین حرکت، دیوان را در دست میگرفت و مرثیه های آنرا زمزمه می کرد و برای حضرت حسین بن علی(ع) مرتب اشک می ریخت. 🔹صحنۀ گریه های جانسوزِ او برایِ مظلومیّت امام حسین(ع) که گاهی با زمزمۀ شعری و یا جمله و کلمه ای چون: «یا ابا عبدالله»، «یا حسین مظلوم و یا حسین شهید!» همراه بود، چونان آتشی بود که به قلب ما می زد و به اصطلاح دلِ سنگ را آب میکرد. شهید حاج آقا مصطفی(ره) که اندامش متناسب و قوی هیکل بود به هنگام گریۀ شدید، به سبک عجیبی شانه هایش بالا و پایین می آمد و تکان میخورد، کم کم به اوایل باغهای کربلا رسیدیم، بعضی از دوستان پاهایشان تاول زده بود و به سختی راه می آمدند و بعضاً تاول ها پاره و کار پیاده روی سخت تر شده بود و همه افتان و خیزان، نالان و گریان بسیار آهسته به راه خود ادامه میدادند امّا شهید عالیقدر با پای برهنه و تاولهای سخت، چندان نگاه به جلوی پا نمیکرد؛ تمام نگاهش به گنبد حسین(ع) و محو عظمت و مظلومیّت او بود. راه می آمد، به گنبد و پرچم حسینی چشم دوخته بود(اشک می ریخت) برای او ناله میکرد و درد پا و خستگی های چندین روز پیاده روی و تاولهای جراحتی را حسّ نمی کرد. 🔹بارها به دستور ایشان و خواندن شعری از مرحوم کمپانی(در حال راه رفتن) بیابانِ کربلا، حسیّنیه می شد و گریه ادامه می یافت و آن مرحوم بلند بلند گریه می کرد و گاهی مایل نبود مصیبت خوانی پایان یابد! اشک روی گونه ها و محاسنِ شریفِ او و صدایِ هق هقِ گریه، حاضرین را سخت متأثر میساخت. 🔹در یکی از این سفرها به نزدیکی کربلا رسیدیم،از روی یک بلندی، با زحمت زیاد، از دور دیده شد که برگنبد بارگاه آن حضرت در اهتزاز بود. همۀ همراهان با شور زایدالوصفی یکجا و همنوا به گریه افتادند و با دیدن گریه هایِ خاصِ مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) شور و نوا و اشکهای همراهان شدت گرفت. (راوی: سیدتقی درچه ای) @rozaneebefarda