💖💫💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖
💖💫
💖
#باعشقتوبرمیخیزم
قسمت#هشتصدوهشتادوشش
کم کم چند نفر دورمون جمع شدند و سعید و نیما رو از هم جدا کردند،
ماموری که اونجا بود جلو اومد و هر دو شون رو مورد عتاب قرار داد
-چه خبرتونه آقایون؟ اینجا که جای این کارا نیست
نیما که حسابی حرصی شده بود، دستی جای ضربه ی سعید کشید و گفت
-ازت شکایت می کنم، پدرت رو درمیارم
رو به مامور کرد و گفت
-این آقا من رو زد، همه هم شاهدند من ازش شکایت دارم.
-شکایت داری برو شکایت نامه تنظیم کن، اینجا داد و هوار راه ننداز
-حتما این کار رو می کنم.
-برو هر غلطی دلت می خواد بکن، بچه می ترسونی؟
گوینده ی این حرف سعید بود که قصد کوتاه اومدن نداشت و نیما هم براش خط و نشون می کشید
-حالا می بینی
با اخم اشاره ای به سمیرا کرد و مصمم راه افتاد
-بیا بریم
سمیرا که ترسیده بود، خودش رو جمع و جور کرد و با غیظ پشت چشمی نازک کرد و همراه نیما شد.
نباید این اتفاق میوفتاد.
نباید کار سعید گیرِ نیما بیوفته.
نباید این آدم بیشتر از این به خودش اجازه بده آرامش زندگی ما رو بگیره.
تعلل جایز نبود و پشت سرش قدم تند کردم. همون لحظه صدای شاکی سعید رو شنیدم
-کجا میری؟ صبر کن ببینم
توجهی به حرفش نکردم و دنبال نیما سرعتم رو بیشتر کردم
-نیما صبر کن
اهمیتی به من نداد و راهش رو ادامه داد. کمی صدام رو بالا بردم گفتم
-وایسا، با تو ام نیما
ایستاد و با اخم به طرفم برگشت.
سمیرا که موقعیت رو خوب دیده بود، تابی به گردنش داد و پر افاده و با لحن ناز دار مسخره اشگفت
-بیا بریم نیما جان، ولش کن
می خواست حرص من رو بیشتر کنه اما من اونقدر طرفم رو شناخته بودم که اصلا برام اهمیتی نداشت صدتا زن دیگه دور برش باشند.
کانال Vip #باعشقتوبرمیخیزم با 50 پارت جلو تر راه اندازی شد.😍 شرایط عضویت رو در لینک زیر ببینید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433
⛔️کپی برداری پیگرد قانونی والهی دارد⛔️
🖋نویسنده:
#ققنوس(ن.ق)
💖💫
@rozhay_eltehb 💫💖
💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖💫💖