نمیدانم صدای نقارهخانه شما را به یاد چه میاندازد؛ اما طعم صدای نقارهخانه برای من شیرین است.
بچه که بودیم، زیاد مشهد میرفتیم. تمام تقلای بابا در طول سال این بود که برنامهریزی مشهد ده روزهمان در تابستانها همچنان برقرار باشد.
برای ما بچههای شهرستانی شهرندیده، صحن و سرای امام رضا خودش شهرفرنگی بود.
آدمهای زیاد و بچههای شلوغ.چشم از بچهها برنمیداشتیم. چشمهای سرخ و پفکردهشان و اسباببازیهایی که در دست داشتند شهادت میداد که از دم مسافرخانه تا خود حرم با گریهزاری باباها را راضی به خرید اسباببازی کردهاند.
قدیمترها تعداد صحنها کم بود و دستفروشها ورودشان با تمام داراییشان به صحنها آزاد.
ما از همه بیشتر کلوچههای مشهدی را دوست داشتیم. شیرینی کلوچه با صدای نقارهخانه عجیب عجین میگشت.
طعم صدای نقارهخانه برای من شیرین است، درست مثل همان کلوچهها...
🖋زهرا ابراهیمی
#روز_نوشت
#خاطره
#مشهد
#نقاره_خانه
https://eitaa.com/roznevesht