🌷قسمتی از نامه به 🌷 این را بدان که تجلی زحمت تو من هستم پس این زحمتهای تو بود که مرا نیز از خود بیخود کرد..... من هیچ‌گاه سختی‌های زندگی تو را فراموش نمی‌کنم.... من فراموش نمی کنم گردن‌ دردهایی را که در اثر کار دوختن به آن مبتلا شدی؛ شاید یکی از کسانی که همیشه دلش به خاطر تو می‌تپید و چه بسا شب‌ها به خاطر رنج‌های تو اشک می‌ریخت من بودم...... من به می‌روم تا شاید خدا مرا ببخشد آنقدر باید در آفتاب‌های سوزان در زیر رگبار مسلسل های کفار بدوم تا آن گوشت‌هایی را که از غفلت بر بردنم روئیده آب شود..... در این لحظه به این فکر می‌کنم که اگر قرار باشد برای پیوستن به ابدیت در بستری ساده و آرام جان بدهیم چقدر دردآور می باشد چرا در مواقعی که می‌توانستم را نصیب خود کنم.... نفس بر من غلبه کرده و این نعمت متعالی را از من ربوده است و باز می‌بینیم هنوز به آن که باید نرسیده بودم تا لیاقت آن را پیدا کنم که خدا بزرگترین نعمتها یعنی را نصیبم نماید.... بعد در برابر خدا شرمنده می‌شوم و قبول می کنم که لیاقت می خواهد و به خاطر همین همیشه مانند انسان های سرگردان به این طرف و آن طرف می‌زدم، تا شاید بتوانم به آن که می‌خواهم برسم.... [امروز] فقط یک آرزو در وجودم موج میزند و آن است....... ای پدر و مادر ای برادر، ای خواهر و دوستان عزیز یک دارم و آن بودن است و از این طریق به می‌توان رسید.... 🌺🍃 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1