13 الهى! اگر با تو سازم، گويى كه ديوانه است، و اگر با خلق در سازم، گويى كه بيگانه است. الهى! رهى به طاعت فرمودى و با آن نگذاشتى، و از معصيت نهى كردى و بر آن داشتى. الهى! فرمايى كه بجوى و مى‏ترسانى كه بگريز، مى‏نمايى كه بخواه و مى‏گويى بپرهيز. الهى! گريخته بودم، تو خواندى، ترسيده بودم، برخوان لا تقنطوا تو نشاندى، ابتدا مى‏ترسيدم كه مرا بگيرى به بلاى خويش، اكنون مى‏ترسم كه مرا بفريبى به عطاى خويش. الهى! به اوّلم نواختى به آخرم باز پس انداختى. الهى! علمى را كه خود افراشتى، نگونسار مكن، چون در آخر عفو خواهى كرد، در اول شرمسار مكن. تنى دارم كه بار خدمت بردارد، دستى ندارم كه تخم دولت بكارد، چشمى دارم كه هر زمان فتنه‏اى آرد. الهى! اگر يك بار گويى كه «اى بنده من» از عرش بگذرد خنده من. اى جامع هر پراكنده، و اى رافع هر سر افكنده، و اى چاره هر بيچاره، و اى جامع هر آواره، اى آن كه غريبان با تو راز كنند، و يتيمان بر تو ناز كنند، كاشكى عبد الله خاك شدى، تا نامش از دفتر وجود پاك شدى. الهى! مكش اين چراغ افروخته را، و مسوز اين دل سوخته را، و مدر اين پرده دوخته را. چون سگى را بر آن دربار است، عبد الله را با نوميدى چه كار است؟ الهى! ما را پيراستى چنانكه خواستى. الهى! نه خرسندم نه صبور، نه رنجورم نه مهجور. الهى! تا با تو آشنا شدم، از خلايق جدا شدم، در جهان شيدا شدم، نهان بودم پيدا شدم. دى آمد و هيچ نامد از من كارى‏ و امروز زمن گرم نشد بازارى‏ فردا بروم بى‏خبر از اسرارى‏ ناآمده به بدى از اين بسيارى‏ 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2