#پارت5
#پسربسیجی_دخترقرتی
اوه ، خدا رو شکر به موقع رسیدم
از روی بلیط شماره صندلی رو پیدا کردم و نشستم از اونجای که خوشخواب بودم بعداز به پرواز در
اومدن هواپیما خیلی زود به خواب رفتم
با صدای خانمی که کنارم نشسته بود چشمام رو باز کردم
-خانم....خانم بیدارشو باید کمربندت رو ببندی میخوایم فرود بیایم
تمام مسیر رو خواب بودم حتما با خودش میگه این خوشخواب دیگه کیه ، با خجالت یه تشکر کردم و مشغول بستن کمربند شدم
بعد از تحویل گرفتن چمدونم به سمت خروجی فروگاه رفتم:
خانم تاکسی نمیخواین؟
به ماشینش نگاه کردم خوبه تاکسی ویژه فرودگاه بود :
چرا آقا لطفا زحمت چمدون رو بکشید
چشم خانم
درب عقب رو باز کردم و روی صندی جا گرفتم چند دقیقه بعد راننده هم سوار شد:
کجا برم خانم ؟
یه هتل نزدیک به حرم لطفا
چشم
مشغول دید زدن خیابونا شدم زیاد، شلوغ نبود خدارو شکر زود به هتل رسیدیم همونطور که می
خواستم هتل نزدیک به حرم بود :
سلام خانم خوش آمدید می تونم کمکتون کنم ؟
سلام خسته نباشید یه اتاق می
خواستم
بله حتما ،تنها هستید ؟ -بله
-مداركتون لطفا
بله بفرمائید
بعد از کارای ثبت اتاق یکی از خدمه به اتاقی که در طبقه ی پنجم بود راهنمایم کرد . نگاهی گذرا به اتاق انداختم ، یه اتاق نسبتا بزرگ با تختی یک نفره سفید بادمجونی کنار پنجره ای که با پرده های حریر سفید پوشیده شده بود گلیم فرش با مجونی رنگی کف اتاق بود که روی سرامیکهای سفید جلوه خاصی داشت. سمت راست اتاق دوتا در بود که یکی سرویس بهداشتی و اون یکی کمد دیواری بود در کل اتاق تمیزو جم جوری بود
البته بهترین حسنش در این بود که پنچره اتاق دقیقا روبه روی حرم بود ، و من این رو خیلی دوس
داشتم
نگاهم رو به گنبد طلای دوختم حس خوبی تمام وجودم رو در برگرفت واقعا چه حس خوبی بود این نزدیکی ، بلاخره حسم کار خودش رو کرد و تصمیم گرفتم که همین امشب به حرم برم وارد محوطه شدم و شروع کردم به خواندن دعای اذن دخول ، ناخواگاه اشکم جاری شد. یه جای خونده بودم وقتی اشکت در میاد یعنی طلبیده شدی ، یعنی اجازه داری بیا
با همون چشمای اشکی به زیارت رفتم
خدارو شکر زیاد شلوغ نبود و راحت تونستم زیارت کنم زیارتم که تموم شد به محوطه برگشتم و نماز زیارت خوندم
بعد از نماز و کلی گریه کردن و درددل کردن برای آقا و خواستن آرامش برای دلم راهی هتل شدم اینقد خسته بودم که بدون خوردن شام روی تخت افتادم و نمیدونم کی به خواب رفتم با صدای زنگ گوشی برای نماز بیدار شدم بعد از نماز کلا خواب از سرم پریده بود البته نا گفته نماد دلیلش زود خوابیدن سر شب بود
صبح