✍️ - [۱۵۳] - بخش دوم ⬇️ جلال لنکرانی (۱۳۰۲ - ۱۳۸۰ ق) شیخ جلال در تهران به تکمیل تحصیلات خود پرداخت. پس از اتمام سطوح عالی در دروس خارج فقه و اصول حضرات آیات شیخ مرتضی انصاری ریزی ، شیخ محمد حسن طالقانی و میرزا حسن آشتیانی شرکت کرد و در حکمت و فلسفه نیز به احتمالی از محضر حکیم نامی ملا محمد هیدجی بهره برد. ایشان ده سال در تهران اقامت گزید و به کسب علم پرداخت، در خلال آن‌ها سال‌ها از تحولات اجتماعی و سیاسی غفلت نکرد و مدام در جریان تحولات قفقاز و زادگاه خود بود. دوران حضور وی در تهران همزمان با نهضت مشروطیت بود و او به‌عنوان طلبه‌ای فاضل و جوان با حساسیت کامل جریان نهضت و فراز و فرود آن را زیر نظر داشت و با برخی از رجال سیاست‌مدار آن دوره به‌ویژه ستارخان و باقرخان ارتباط برقرار کرده و با حزب مساوات که در آغاز شکل‌گیری از حال و هوای ملی و مذهبی برخوردار بود همکاری داشته است. بر حسب قرائنی که از بعضی خاطرات ایشان معلوم است؛ وی جزء مشروطه‌چیان مشروعه‌خواه بوده و همین امر موجب هجرت ایشان از تهران به نجف گردید. ایشان خاطره خود به فرزندش مرحوم طه چنین نقل کرده: روزی در تهران که دست‌خوش جریانات سیاسی و قضایای مشروطیت بود و عده‌ای به بهانه آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی به دین و دین‌داری و علما دین هتاکی و اهانت می‌کردند، برای ادای نماز به یکی از مساجد رفتم. دیدم شخصی عده‌ای را دور خود جمع کرده و برای آنان علیه مذهب حقه سخنرانی می‌کند و بسیاری از معتقدات و مقدسات شیعه را با جسارت و نادانی تمام و با مطالبی سخیف مورد اهانت قرار می‌دهد. من تحمل شنیدن این مطالب ناروا و ناپاک آن هم در خانه خدا را نکردم و درصدد جواب برآمدم. بحث ميان من و آن شخص درگرفت. رفته‌رفته مباحث به مشاجره و نهایتاً به مجادله کشید. ناگهان طرف‌داران آن فرد به من حمله‌ور شدند و چنان مرا به باد کتک گرفتند که بی‌هوش شدم و زمانی به هوش آمده و چشم گشودم که در حجره خود بودم و دوستان طلبه و برخی از اساتید اطراف را گرفته بودند. چند روزی با تیمار و پرستاری دوستان گذشت و سلامت خود را بازیافتم. پس از بهبودی در اثر این حادثه تصمیم جدی گرفتم از تهران رخت و پلاسم را جمع کنم و به نجف اشرف مهاجرت کنم. ادامه دارد... 📖 منبع: فرزانگان قفقاز، عادل مولایی، ص ۱۵۰ و ۱۵۱. ©️ ┘◄🌐| سایت | بله | تلگرام | ایتا | 🇮🇷 @sardabir313 🇮🇷