بی جهت بهر صلاح من مکوش ای جان من در پی اصلاح من کون و مکان است . جُهد و جهد و حرص تو بی حاصل است جان‌من چون کودکی از کاروان است . آنقدر خسته و تنها و بی کس مانده است آنچنان گویی که از لوح و قلم است . رنج و غصه ، درد و مهنت آن زمان آغاز شد تا شنیدم از لبش «از چشم من است» . این بُود رسم و مرام مه رویان، شکوه نیست شکوه از جان است که از عشاق او است @semimm