صلی الله علی سکینه بنت الحسین مُدام تیر غمی می‌نشاند بر جگرش مرورِ خاطره‌هایی که بود در نظرش میان روضه‌ی مقتل مدام، جاری بود زلالِ اشکِ غم از کنجِ دیدگان تَرَش پدر نداشت ولی بی‌گمان که هیچ نبود به غیرِ نامِ پدر بر زبان نوحه‌گرش گواهِ بارِ غمِ رویِ شانه‌یِ او بود به هر قدم زدنی دست مانده بر کمرش دل شکسته‌ی او را مدام می‌سوزاند خیالِ قامتِ درهم شکسته‌یِ پدرش به خواب چون سر او را به نیزه‌ها می‌دید به راه شام بلا ، می‌کشید تیر ، سرش به هر طرف که نظر می‌نمود و هرجا بود همیشه کرب و بلا تازه بود دور و برش اگر چه رفته ز جسمش ولیکن از جانش شکنجه‌های اسارت نمی‌رود اثرش رسید با سفری سوی او به آرامش کسی که بود همیشه، سکینه‌ی پدرش 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky