شعرِ منِ شاعر، برایت نان ندارد بر زخمهای غربتت، درمان ندارد حتی برای سنگر کار و تلاشت یک شعله‌شمعِ روشن و لرزان ندارد همچون شهید زنده میمانی که حتی دنیا برایت، دیده‌ی گریان ندارد افسوس این گنج نهان در سینه‌ی کوه هرگز برایت لولو و مرجان ندارد هر روز سختی پشت سختی کار یا کار گویا برایت، لحظه‌ی آسان ندارد پایان شعرم کوه می‌ریزد به شدت این قصه جز تو پیکر بی جان ندارد... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky