ای بغض های جمعه‌ی آغشته در خون جگر یک عمر چشمِ دوخته، بر راه دلگیر سفر ای دائما هجّی شده در لحظه‌های بی کسی طعم خوش دلدادگی، مافوق حلوا و شکر با من چه کرده سالها، درد فراق از محضرت چون آسمان ابریم در حسرتت، قرص قمر من خسته‌ام از خویشتن، از این حجاب دائمی از هرچه می‌گیرد تو را از عمر‌‌ِ در حالِ گذر ای التماس عاشقان در تو تجلّی یافته روز خوش دیدار تو، پایان استبداد و شر از شنبه‌های بی کسی تا جمعه‌های بیدلی هر روز می‌گیرد دلم از حضرت رویت، خبر لال است طبع شاعرو خالیست دستم از هنر آقا به حق مادرت این شعر را از من بخر 😭 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky