🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 6⃣1⃣1⃣ سرهنگ صيادشيرازي، به تهران آمده بود. او نگران حمله ارتش عراق به خاك ايران بود و بايد مسؤولان را از اين طوفان بلايي که در راه بود، آگاه مي کرد. او نه الان که خود فرمانده ارشد منطقه بود و به زوايای آن تسلط داشت چنين اتفاقي را حتمي مي دانست، بلكه ماه ها پيش هم که سرگرد گمنامي بيش نبود اين خطر را احساس کرده بود و اصلاً چاره جويي براي پيشگيري از چنين حادثه اي بود که او و دوستانش را به کردستان کشانده بود! راه درازي آمده بود. از لحظه ورود به مرکز، به هر کس که از مقامات نظامي و سياسي دست يافته بود، اعلام خطر کرده بود و براي ايجاد قرارگاه هاي موقت عملياتي در منطقه کمك گرفته بود. کار زيادي را در آن روز گرم تابستاني انجام داده بود و کار زيادتري را فردا در پيشرو داشت. اکنون که شب داشت به آخر مي رسيد، وقت آن بود که براي ديدار خانواده و استراحت به منزلش سري بزند. مدتي بود خانواده اش را از اصفهان به تهران آورده بودند و او هنوز منزل جديد را نديده بود. با ستادش در سنندج تماس گرفت ستوني که بايد به مريوان مي رفت راه افتاده بود و با چند درگيري جزئي و نيز با دادن دو شهيد، حالا در نزديكي گردنه گارانت اتراق کرده بود تا صبح به مأموريتش ادامه دهد. اين کاروان نظامي ضمن اين که براي پاکسازي مجدد جاده و برقراري پايگاه هايي در طول مسير به مريوان مي رفت، با خود مقدار زيادي آذوقه و مواد سوختي هم به شهر مي برد. اما ناگهان در دلش آشوبي برخاست. دل مي گفت بايد شتافت درنگ جايز نيست! و عقل هرچه مي انديشيد دليلي براي نگراني نمي ديد. کارواني با افراد توانمند و کارکشته و فرماندهاني مجرب، مأموريتي را انجام مي داد که حساسيتش هيچ به اندازه ی ماموريت هاي پيشين نبود. پس چرا بايد دلواپس شد؟ هرچه که بود او آن شب سرانجام تسليم فرمان دل شد و هراسان و شتابزده راه کردستان را در پيش گرفت. صبح علي الطلوع در سنندج بود. با فرمانده ستون تماس گرفت. سروان هاشمي گفت: «ما حرکت کرده ايم. » گفت: « حسام، من هم مي آيم. » هرچه سروان اصرار کرد نيازي به او نيست و حالا که از تهران برگشته، بهتر است براي شرکت در جلسه اي به کرمانشاه برود، نپذيرفت. قرار شد در انتهاي ستون، تانك اسكورپيني منتظرش باشد هليکوپتر آمد و سوار شد و رفت به سوي آنها. اما بشنويد از ستون: ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم