🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 3⃣6⃣2⃣
آن روز تيمسار صياد در جنوب بود که خبر حمله ی سنگين دشمن از غرب را شنيد. او آن روز از طرف شوراي عالي دفاع به مأموريت آمده بود تا فعل و انفعالات اخير جبهه هاي جنوب را از نزديك بررسي کند. برگشت به تهران. حمله ی عراق به جنوب بعد از پذيرش قطعنامه از سوي ايران، باعث شده بود تمام نيروهاي مؤثر به آنجا کشيده شود و جبهه هاي غرب خالي بمانند. در چنين اوضاعي رهبران سازمان مجاهدين خلق که در رکاب حاکم عراق بودند، وقت را براي حمله به ايران مناسب ديدند. در کمتر از ٢٤ ساعت موفق شدند کارواني با حدود پانزده هزار نفر زن و مرد را مهياي جنگ با ايران کنند. مسعود رجوي به سربازانش گفته بود، نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران به علت حملات اخير ارتش عراق از هم پاشيده است و در داخل نيز دولت به علت پذيرش قطعنامه ٥٩٨ اقتدارش را از دست داده است، بنابراين ما که به کرمانشاه برسيم از همه جاي ايران مردم به نفعمان وارد ميدان مي شوند.. او چنان در عالم تخيل کار ايران را تمام شده مي دانست که نخواست وقت را با جواب دادن به اشكالات يارانش از دست دهد، سرمست از پيروزيي که خيالش را مي کرد به آنان گفت:
« جمع بندي نهايي در ميدان آزادي! » (۱)
کاروان آنان عصر روز سوم مرداد به راه افتاد. از تنگه ی پاتاق وارد خاك ايران شدند. به کمك ارتش عراق موفق شدند خط اول را بشكنند و با حمايت نيروهاي هوايي صدام پيش بيايند. از سرپل ذهاب نيز گذشتند و موفق شدند شهر " کرند " را تصرف کنند. رجوي خود نيز با خودروي ضدگلوله با آنان مي آمد. برخلاف تصورشان مردم اسلام آبادغرب با گاو و گوسفند به استقبالشان نيامدند بلكه با داس و تبر از خانه و کاشانه شان دفاع کردند. هر چند شهر سقوط کرد، اما مجاهدان خلق، چنان زهر چشمي از خلق خدا گرفتند که صدام در تمام جنايت هشت ساله اش نكرده بود. مردم " اسلام آباد " اولين و آخرين محكومان حكومت منافقين بودند. سازمان مجاهدين خلق ايران که روزي براي نجات مردم ايران از استثمار آمريكا پا به ميدان مبارزه گذاشته بود، بر اثر نفوذ ايدئولوژي هاي التقاطي چنان به انحراف افتاد که در تاريخي ترين لحظات ايران بر سر سفره ی صدام حسين نشست و به سوي مردم ايران آتش گشود. اين چنين بود که مردم ايران آنان را منافق ناميدند.
_______________________
۱. آغاز تا پایان جنگ، ص ۲۱۰
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 4⃣6⃣2⃣
آن شب در حالي که آنان در اسلام آباد، در بيمارستان امام خميني مجروحان را قتل عام مي کردند، راديوشان به مردم کرمانشاه نويد مي داد که فردا به سوي آنان مي آيند.
خبر سقوط اسلام آبادغرب، در تهران مردان شوراي عالي دفاع را سر در گم کرده بود. آنان هنوز گمان مي کردند، با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز اين حمله با دانسته هاي آنان از توانايي ارتش عراق نمي خواند. همان شب تيمسار صياد، مرد روزهاي سرنوشت ساز عازم منطقه شد.
* « شبانه خودم را با يك فروند هواپيماي فالكون، به کرمانشاه رساندم و صحنه ی پيشروي دشمن را از نزديك مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم . چنان جو پريشاني و اضطراب در مردم ايجاد شده بود که سراسيمه از خانه بيرون آمده بودند. از طرفي، جاده ی کرمانشاه به بيستون از خودروهايي که در انتظار جابه جايي بودند، مملو بود و ترافيك سنگيني ايجاد شده بود. بر اين اساس با يك فروند هليکوپتر از فرودگاه به سمت يكي از قرارگاه هاي تاکتيكي سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کرديم. نيمه شب چهارم تير ماه بود و تا ساعت يك و نيم نتوانستيم ماهيت دشمن را به دست آوريم که چه کسي است که همينطور در حال پيشروي است. » *
وقتي که به منطقه مسلط شد، طرح به دام انداختن کاروان منافقان را ريخت. آنان بايد با خيال راحت تا " تنگه ی چهار زِبَر " مي آمدند که در ٣٤ کیلومتري کرمانشاه بود. در آن تنگه بايد خلبانان هوانيروز از عقب و جلو راه را بر کاروان مي بستند و...
طرح که آماده شد، با فرمانده پايگاه هوانيروز تماس گرفت و خواست آماده ی عمليات باشند.
* « ساعت ۵ به پايگاه رفتم همه را آماده و مهيا براي توجيه ديدم. پس از توجيه خلبانان تأکيد کردم وضعيت خيلي اضطراري است چاره اي نداريم. هليکوپترهاي کبري بايد آماده باشند. يك تيم آتش آماده شد. ابتدا خودم با يك هليکوپتر ٢١٤ براي شناسايي دقيق و هماهنگي به سمت مواضع حرکت کردم و به اين ترتيب اولين عمليات را عليه نيروهاي مهاجم و منافق آغاز کرديم. » *
صبح روز پنجم مرداد، " عمليات مرصاد " با رمز " يا علي " آغاز شد. در تنگه ی چهار زبر چنان جهنمي براي ياران صدام برپا شد که زماني براي پشيماني نمانده بود. جاده، به زودي انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عمليات هوانيروز، علاوه بر گروه هاي مردمي، تعداي از لشكرهاي سپاه نيز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عمليات شدند. راه از هر سو به روي بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختي مي توانستند به عقب برگردند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 5⃣6⃣2⃣
بعضي از آنها به روستاها پناه برده بودند و بعضي هايشان با خوردن قرص سيانور، خود به زندگي خود خاتمه داده بودند. عمليات که تمام شد در جاده ی کرمانشاه ـ اسلام آباد هزاران کشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دختراني که با ملت خود بسيار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند. کساني که روز تنهايي ميهن به ياري اردوي خصم شتافته بودند.
* « حالا من از اين عمليات نتيجه مي گيرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هر زمان طوري مقدر مي کند که بسياري از مشكلات ما بايد با حالت سرافرازانه حل شود. خداوند مي فرمايد: بجنگيد با آن کفار که من مي خواهم به دست شما عذابشان بدهم و به ما قول و وعده مي دهد تا آنها را خوار کند و به شما پيروزي وعده مي دهد و قلب هاي شما را شفا بخشد.
کدام قلب ها؟ قلب هايي که قبل از اين عمليات گرفته و غمزده بود. رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امام شان براي هميشه گره خورده بود. امام اشاره اي دارند که پذيرش قطعنامه مثل نوشيدن زهر بود براي رزمندگان اسلام که سالها فداکاري کرده بودند. درحالي که هشت سال تلاش شده بود، بعد از آن ما دلمان مي خواست به صورتي ديگر نبرد تمام مي شد. دلمان گرفته بود. اما خداوند با اين پيروزي بزرگ و با اين کشتار دسته جمعي بدترين و خبيث ترين دشمنانمان به دست ما، موجب رضايت خاطر رزمندگان اسلام شد و پايان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با اين عمليات درخشان مرصاد انجام گرفت. با اين عمليات جنگ نيز به پايان رسيد. اشتباه صدام و رجوي باعث شد ده ها هزار رزمنده دوباره عازم جبهه ها شوند و باز مانند روزهاي فتح المبين و فتح خرمشهر همه ی ايران يك پارچه آماده ی نبرد باشند. » *
اکنون صدام چاره اي جز گردن نهادن به قطعنامه ٥٩٨، سازمان ملل نداشت. روزي که او جنگ را آغاز کرد مانند دوستان منافقش خيال مي کرد به زودي در تهران مصاحبه خواهد کرد و حال در پايان هشت سال جنگ سنگين، آينده ی دشواري در انتظار او بود.
و اما بازماندگان جنگ نهروان سالها بعد وقتي فهميدند چه کسي دام " چهارزبر " را برايشان گسترد و آنان را از اشغال ايران بازداشت، کينه هايشان نسبت به تيمسار علي صيادشيرازي شعله ورشد و به اميد انتقام نشستند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 6⃣6⃣2⃣
✨بخش پنجم: سرانجام
تيمسار خشمگين بود. چنان خشمگين که حتي صدايش مي لرزيد. دوستانش بعدها اعتراف کردند که در تمام مدت دوستي بلندمدتشان هرگز او را چنين نديده بودند. او حتي براي نخستين بار بر سرشان داد زده بود که :
«شما چطور توانستيد بدون اجازه ی من دست به چنين کاري بزنيد؟ »
کسي در آن لحظه جرأت جواب نداشت. هر چند آنها همان وقت هم که تصميم به چنين کاري گرفتند، از عواقبش بي اطلاع نبودند، اما نه در اين حد.
ماجرا از اين قرار بود که سال ها پيش، وقتي که او شب و روزش را در جبهه مي گذراند، بنياد شهيد به تعدادي از خانواده هاي شهدا و جانبازان، در يكي از شهرك هاي تازه تأسيس شمال تهران، زمين مي داد. آنان که از زندگي فرمانده شان از نزديك اطلاع داشتند، به فكر خانواده ی او افتادند. آنها فكر مي کردند صياد به خانواده اش بي اعتناست.
فردا که آبها از آسياب بيفتد، او حتي زنده هم بماند، چه بسا خانواده اش سايباني نداشته باشند. آن روزها خانواده ی او در خانه ی سازماني ارتش زندگي مي کردند. پس دوستان او تصميم گرفتند از رئيس بنيادشهيد براي فرمانده نيروي زميني که از قضا خود، جانباز هم بود، قطعه زميني بگيرند. حجت الاسلام کروبي هم که از زندگي او بي اطلاع نبود، موافقت کرد و کار صورت گرفت. ياران فرمانده براي اين که او را در مقابل کار انجام شده قرار دهند، وام گرفتند و حتي خود نيز پولي فراهم کردند و دست به کار ساختمان سازي شدند. تا اين که در نيمه ی کار صياد فهميد. به آنان به شدت تاخت. عصبانيتش که فروکش کرد، از آنان عذر خواست.
گفت: « ميداند آنان قصد خدمت به او و خانواده اش داشته اند اما او چنين استحقاقي ندارد. »
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 7⃣6⃣2⃣
بعد براي آقاي کروبي نامه نوشت و بعداز تشكر از مساعي او در حل مسكن ايشان، گفت:
* « اکنون در وضعيتی قرار دارم که احساس مي کنم به ازاي رسيدن به مسكن، بهاي گراني را دارم مي پردازم آن هم ...
ثمره ی همه ی مجاهدت هاي في سبيل الله ي ( که اگر خداوند آن را تأييد فرمايد) که قلبم رضايت نمي دهد چنين شود. لذا با توجه به اين که خدا مي داند نه تنها خود را لايق چنين عناياتي از جمهوري اسلامي نمي دانم بلكه همچنان مديون هستم و بايد تا روزي که نفس در بدن دارم عاشقانه به اسلام عزيز خدمت نمايم. قاطعانه اقدام فرماييد که ساختمان نيمه کاره ی مسكن اينجانب را از طرف بنياد شهيد تحويل گرفته و فقط مخارجي را که اضافه بر وام واگذاري (مبلغ چهارصد هزار تومان) هزينه شده است به ما پرداخت نمايند تا به صاحبانش مسترد نمايم. »* (۱)
پايان جنگ براي علي صيادشيرازي، آغاز خيزش به سوي دنيا به بهانه ی زندگي نبود. مگر از منظر يك مؤمن، تمام لحظات تلخ و شيرين جنگ، مملو از جلوه هاي زندگي نبود که اکنون براي جبران عقب ماندگي هاي آن دست از پا نشناسد!
او مانند ديگر رزمندگان مؤمن به عهدي که با خداي خود بسته بود، صادق بود و در انتظار آن روز موعود سر از پا نمي شناخت.
بعد از تشكيل ستاد کل نيروهاي مسلح، سرتيپ صيادشيرازي به عنوان رئيس بازرسي اين ستاد منصوب شد. مدتي بعد، از سوي فرماندهي کل قوا مسؤوليت جانشيني اين ستاد نيز به او محول شد. اکنون بعد از جنگ هم باز بيشتر وقت او براي سازماندهي نيروهاي مسلح صرف مي شد. همه ی کساني که سربازي شان را در آن ستاد گذرانده اند، به ياد دارند که هر روز در مراسم صبحگاهي، تيمسار صياد، خود، به وسط ميدان مي آمد و به همه تمرين ورزش مي داد.
اين آغاز يك روز سراسر کار براي او بود.
او به سربازان و افسران جوان عشق مي ورزيد. براي تربيت آنان سر از پا نمي شناخت. از هيچ فرصتي براي يادآوري خاطرات حماسه هاي جنگ، دريغ نمي کرد. از دانشگاه افسري امام علي و پادگان هاي آموزشي سربازان گرفته تا پاسگاهي گم گشته در ميان کوه هاي کردستان به نام " خيلچان. "
در يكي از اين سرکشي ها متوجه شد کسي پوتين هايش را واکس زده است. از فرمانده منطقه پرسيد چه کسي اين کار را کرده است. او گفت:
« تيمسار، سرباز مهمانسرا به دستور من اين کار را کرده است.
________________________
۱. یادداشت های ویژه، ص ۵۸
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 8⃣6⃣2⃣
اخم هاي تيمسار تو هم رفت. چند بار زير لب استغفار گفت و آنگاه رو به سوي فرمانده جوان کرد و گفت:
« اين رفتارها در انسان روحيه ی استكباري ايجاد مي کند. بايد غرور سرباز را حفظ کرد. » (۱)
وقتي که در دانشگاه افسري تدريس مي کرد، تصميم گرفت عمليات هاي بزرگ هشت سال دفاع مقدس را به دانشجويان تدريس کند. استقبال دانشجويان باعث شد براي نظام مند شدن اين کار، سازماني تشكيل دهد. طرح تشكيلاتي نوشت به نام " هيأت معارف جنگ. "
* « اولين مشورت در اين مورد را خدمت مقام معظم فرماندهي کل قوا در جهت اخذ مجوز ولايتي کار داشتم. الحمدالله با مطرح کردن اين مطلب، مقام معظم رهبري من را به انجام اين کار ترغيب نموده البته با اين فرض که من هفته اي يك جلسه مجاز به منفك شدن از کار سازماني خويش باشم و هر ماه هم ٤٨ ساعت در روزهاي پنجشنبه و جمعه برنامه ريزي کرده و به مناطق عملياتي بروم و به همراه گروه، برداشت تحقيقي خود را از منطقة عملياتي انجام بدهم. »*
او در قالب هيأت معارف جنگ موفق شد فرماندهان بزرگ عمليات هاي مختلف را به دانشگاه افسري بكشاند. بعد از تدريس و نقد و بررسي نظري هر عمليات، در پايان هر دوره، دانشجويان به اتفاق اساتيد و با حضور همه ی فرماندهاني که از ارتش و سپاه در آن عمليات نقش داشته اند، در منطقه حضور يابند و از نزديك، محل حوادث را ببينند. اين فرصت براي فرماندهان مغتنم بود تا خاطراتشان را بازگويي کنند. تيمسار صياد موفق شد حداقل سه دوره را خود شخصاً سرپرستي کند.
بعد از سالها دوري از خانه و خانواده، حالا براي رسيدگي به فرز ندانش فرصت بيشتري مي گذاشت. به دقت به درس و مشق آنان مي رسيد. اعمال و حرکات شان را زير نظر مي گرفت و در مسائل مختلف به آنان مشاوره مي داد.
در انتخاب همسر مناسب براي مريم، ماه ها وقت گذاشت تا اين که از ميان همه ی خواستگاران، دانشجويي بسيجي را مناسب دامادي خود يافت. حتي از دختر معلولش مرجان هم غافل نبود. او عقب افتاده ی ذهني است. پدر، مانند يك عارف شكيبا وجود او را نعمت مي پنداشت و به او به چشم يك بهشتي روي زمين مي نگريست.
________________________
۱. صیاد دلها، ص ۱۳۰
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 9⃣6⃣2⃣
* « من خدا را شكر و سپاس مي گويم که در قلبم محبتي نسبت به اين فرزند قرار داده است که نه تنها از سه فرزند ديگرم کمتر نيست بلكه به دلايلي که وجود دارد به تدريج اين محبت بيشتر مي شود. » * (۱)
در سال ٦٧ به خاطر مرجان و همدردانش به فكر تأسيس انجمني براي رسيدگي به کودکان استثنايي افتاد. موفق شد علما، روانشناسان و مسؤولان را به ميدان بكشاند و سميناري براي چگونگي رسيدگي به کودکان استثنايي برگزار کند.
علي صيادشيراز ی از اول جواني تشنه ی معارف ديني بود و در جلسات مذهبي حضور فعال داشت. او هنگامي که در آمريكا دوره مي ديد آن مقدار از اسلام اطلاعات داشت که مانند يك طلبه ی ديني به تبليع اسلام در ميان نظاميان آمريكايي بپردازد و حتي به جلسات خانوادگي آنان راه يابد و با آنان درباره ی اسلام و خانواده و حقيقت شيعه بحث کند. او هنگامي که به فرماندهي رسيد، علماي بزرگ، به چشم يك جوان خود ساخته به او مي نگريستند و عارفان بزرگي مانند آيت الله بهاءالديني با ديده ی احترام به او مي نگريستند. اما با اين وجود او بخشي از برنامه هاي ده سال آخر زندگي اش را به طور جدي به خودسازي خود اختصاص داد. مرتب با علماي بزرگ اخلاق ديدار داشت. در جلسات شرکت مي کرد و نكات مهم را يادداشت مي کرد. روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را روزه مي گرفت. با قرآن مأنوس بود و تفاسير آن را مي خواند. شبهاي جمعه ی اول هر ماه در خانه اش مراسم روضه خواني بود و روز عيد غدير ٧٧، سرتيپ علي صيادشيرازي از طرف آيت الله خامنه اي فرماندهي کل قوا، به درجه ی سرلشكري نائل شد. او آن روز وقتي که به خانه برگشت، چنان خوشحال بود که خانواده اش تعجب کردند. باورش براي آنان که او را بهتر از همه مي شناختند سخت بود که بپذيرند او به خاطر دريافت درجه، چنين خوشحال باشد.
پدر به آنان گفت:
« بسيار شاد و خرسندم، البته نه به خاطر اين درجه، بلكه به خاطر رضايتي که اميد دارم امام زمان(عج ) و مقام معظم رهبري از من داشته باشند، مقام، درجه و اسم و رسم در نظر من هيچ جايگاهي ندارد. »
همين طور نيز بود. درجه ی ديگري در انتظارش بود. درجه اي که سال هاي سال در آرزويش بود. آن روز عصر وقتي با خانواده اش به امامزاده صالح رفت، دست به دامن همسرش شد تا دعا کند او شهيد شود. او گفت :
« دعا مي کنم همه باهم شهيد شويم. »
________________________
یادداشت های ویژه، ص ۱۰۰
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 0⃣7⃣2⃣
روز هيجده فروردين، مادر، از حج برگشت، در فرودگاه مشهد وقتي او علي را در ميان فرزندان و استقبال کنندگانش نديد، دلش به تلاطم افتاد و به جاي همه ی پاسخ ها تنها پرسيد:
« پس علي کجاست؟ علي؟ »
با قسم به هر چه که پيش او عزيز بود، فهماندند که علي صحيح و سالم است اگر که الان در آنجا نيست فقط به خاطر جلسه اي است که در تهران با فرماندهان عمليات ثامن الائمه دارد. اما دل مادر آرام و قرار نداشت. نگران علي بود. آيا دل مادر از چيزي خبر داشت؟
ساعتي بعد کار مادر به بيمارستان کشيد. اطرافيان، اين را به حساب ضعف جسماني او گذاشتند. مسبوق به سابقه بود. به همين خاطر اگر اصرار علي نبود حتي به حج هم نمي توانست برود.
نيمه هاي شب بود که چشم هاي مادر باز شد. علي بالاي سرش بود.
فقط شنيد: « عزيز جان » !
باز از هوش رفت. اما صبح که به هوش آمد، کسي متوجه اش نشد. احساس کرد حالش بهتر شده است. علي کمي آن طرف تر با دکترها دور ميز نشسته بودند و صبحانه مي خوردند. دلش مي خواست لحظاتي سير پسرش را نگاه کند.
آن روز حال مادر خوب شد. آن قدر خوب که تا شب به خانه برگشت. آن شب علي پيراهن عربي اي را که مادر از مكه برايش آورده بود، تن کرد و نمازش را با همان خواند. مادر وقتي او را در در جامه ی سپيد ديد، لحظه اي خيال کرد او در زمين نيست. او را در صف سپيد پوشاني ديد که لبيك گويان به آسمان مي رفتند. قلبش ريخت. به خودش دلداري داد و فكر کرد از تأثيرات مراسم حج است. با اين حال نتوانست تاب آورد و گفت:
« علي جان، لباست را عوض آن سرما مي خوري. »
تا پاسي از شب، رفت و آمد بستگان طول کشيد. حدود دوازده شب به مادر گفت:
«عزيز، مي خواهم استراحت کنم. يك ساعت ديگر بيدارم کن تا بروم حرم. »
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 1⃣7⃣2⃣
این عادت هميشگي اش بود. مشهد که مي آمد، بيشتر شبها را تا صبح در حرم مي گذراند. دست هاي مادر هنوز در دستش بود که در کنار بستر او خوابش برد. صداي نفس هاي آرامش که بلند شد، باز دلشوره به جان مادر افتاد. در دلش توفاني بود. از بستر بلند شد و بالاي سر پسرش نشست. کودکي را به ياد مي آورد که شبها از گريه خواب نداشت. در روز عاشورا نفسش بند آمده بوده و مادر چيزي رو به گنبد طلايي گفته بود... به سر و صورت پسر نگاه کرد و آرام اشك ريخت. وقتي به خود آمد که دو ساعت گذشته بود. نمي توانست از پسرش دل بكند . او به دل خودش ايمان داشت. هميشه حوادث را قبل از اتفاق احساس مي کرد. هر بار که علي در جبهه زخمي شده بود، او از قبل فهميده بود. به هر زحمتي بود از فرزندش دل کَند و به آرامي او را از خواب بيدار کرد. علي وقتي به ساعتش نگاه کرد،
گفت:
«عزيز چرا دير بيدارم کردي؟ "
عزيز چه مي توانست بگويد؟ تنها گفت:
« خيلي خسته اي. دلم نيامد. "
علي، آن شب همراه خواهر بزرگش که از دره گز آمده بود، به حرم رفت. اين که در آن شب در آنجا چه گذشت و علي چه گفت و چه شنيد، تنها خدا مي داند و بس. اما همان شب در تهران، خيابان ديباجي، همسايگان او چند مورد رفت و آمد مشكوك ديده بودند. پيكاني در آن نيمه شب چند بار طول خيابان را پيموده بود. رفتگر شهرداري را ديده بودند که ناشيانه خيابان را جارو مي کرده و حرکات و نگاه هايش غير عادي بوده و اما در مشهد، علي هنگامي از حرم برگشت که آفتاب صبح جمعه تابيده بود. او سر راهش نان سنگك و پنير و خامه گرفته بود. مانند هميشه خود، بساط صبحانه را پهن کرده و بعد پدر و مادرش را دعوت به صبحانه کرده بود.
بعد گويي که عجله داشته باشد، به سراغ بستگانش رفته بود و تا ظهر به خانه ی اغلب آنها سرکشيده بود. حتي آنها مي گويند انگار از سرنوشت خود خبر داشته که آنها را نسبت به انجام فرايض ديني و وظايف فردي و اجتماعي شان سفارش مي کرده است. سرانجام حدود ظهر به سوي تهران پرواز کرد.
صبح شنبه ٢١ فروردين، وقتي که او فرازهاي آخر دعاي عهد را زمزمه مي کرد، مقابل خانه اش منافقي در لباس خدمتگزار در کمين او نشسته بود. در سازمان آنها سرلشگر علي صيادشيرازي لابد به خاطر جانبازي هايش در راه دفاع از استقلال ايران به اعدام محكوم شده بود. اکنون رهبران سازمان مُصرّ بودند مأموريت ناتمام فروردين ٦١، را تمام کنند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 2⃣7⃣2⃣
سرانجام لحظه ی موعود فرا رسيد. ساعت ٦/٤٥ در باز شد و ماشين تيمسار بيرون آمد. او منتظر ماند تا فرزندش مهدي در پارکينگ را ببندد و به او برسد. معمولاً سرراهش او را هم به مدرسه مي رساند... ادامه ی ماجرا را پليس چنين گزارش داد:
« مهاجم ناشناس در پوشش کارگر رفتگر به محض خروج امير صيادشيرازي از منزل و در حال سوار شدن به اتومبيل خود، به وي نزديك شد. تيمسار شيرازي وقتي متوجه آن مرد رفتگرنما شد، منتظر ماند تا او خواسته اش را بيان کند. مرد مهاجم پاکت نامه اي را به دست تيمسار صيادشيرازي داد تا آن را بخواند. تيمسار در حال بازکردن پاکت بود که ناگهان مرد ناشناس با سلاح خودکاري که پنهان کرده بود وي را هدف چند گلوله از ناحيه ی سر، سينه و شكم قرار داد و از محل حادثه گريخت. براساس اظهارات شاهدان، مهاجم فراري پس از تيراندازي به طرف خودروي پيكان که در فاصله ی چند متري منزل تيمسار صيادشيرازي توقف کرده بود، دويد و به کمك همدست خود از محل گريخت...
پيكر غرق به خون تيمسار صيادشيرازي ابتدا به بيمارستان فرهنگيان و سپس به بيمارستان ٥٠٥ ارتش منتقل شد. اما سرانجام براثر شدت جراحات به شهادت رسيد. » (۱)
و اما خبر شهادت سرلشگر علي صيادشيرازي همه ی ايران را تكان داد. ملت، به سوگ نشست. پرچم هاي سياه بر سردر مساجد آويخته شد. در همه ی شهرها و روستاها به نام " شهيد علي صيادشيرازي " مراسم برپا شد.
صبح روز ٢٢ فروردين، مردم تهران به نمايندگي از همه ی ايران، سياهپوش و مغموم به خيابان ريختند تا قهرمان سال هاي نبرد را تشييع کنند. ابتدا رهبر انقلاب در ستاد کل نيروهاي مسلح بر تابوت فاتحه خواند، سپس بر سر جنازه يار ديرين خود نشست و بوسه بر تابوت او نهاد.
آنگاه، نم باران بود. توفان بود و سيل خلايق. در آن درياي مواج انسان هاي متلاطم تنها عكس او بود که همچنان آرام بود. گويي به ملت مي گفت:
« من باز خواهم گشت، باز خواهم گشت سرافراز، دريغ براي چه؟ من باز خواهم گشت همچنان در لباس سربازي، هنوز کار من تمام نشده است. »
« فأخرجني من قبري مؤتزراً آفني، شاهراً سيفي، مجرداً قناتي، ملبياً دعوة الداعي...» (۲)
آن گلي که در کمين خصم افتاد
آخرين سرخ گل خون آلود نبود
________________________
۱. صیاد دلها، ص ۲۳۳
۲. فرازی از دعای عهد
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 3⃣7⃣2⃣
پیام حضرت امام خامنه ای در شهادت سپهبد علی صیاد شیرازی
بسم الله الرحمن الرحیم
« من المؤمنين رجال الصدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظروا ما بدلوا تبدیلا »
امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مومن و پارسا و پرهیزکار، سپهبد علی صیاد شیرازی به دست منافقین مجرم و خونخوار و رو سیاه به شهادت رسید. این نه نخستین و نه آخرین باری است که دلی نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمان های بلند الهی، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره ی جنایتکار و فاسدی که ادامه ی حیات خود را به دشمنان اسلام دانسته است، قرار می گیرد و دست خائن و خودفروخته ای، نهال ثمربخش این انسان والایی را قطع می کند. او مانند دیگر مردان حق، از روزی که قدم در راه انقلاب نهادند همواره سر و جان خود را برای نثار در راه خدا به روی دست داشتند. سرزمین های داغ خوزستان و گردنه های برافراشته ی کردستان، سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه های دفاع مقدس، صدها خاطره از رشادت و خودگذشتگی او حفظ کرده است.
خطر مرگ کوچکتر از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی، حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان، جایی بیابد. کوردلان منافق بدانند که با این جنایت ها روز به روز نفرت ملت از آنان بیشتر خواهد شد و خون مردان پاکدامن و پارسا همچون صیادشیرازی و لاجوردی، بدنامی و سیاه رویی آنان را در تاریخ و در دل این ملت همیشگی خواهد کرد و سردمداران استکبار که با وجود لاف زنی های ضد تروریستی خود به امید آن نشسته اند که تروریست های مزدورشان در ایران اسلامی با شهید کردن مردان استوار و مقاوم انقلاب، راه تسلط بر ایران اسلامی را هموار کنند، بدانند که خون شهیدان راه حق، ملت مومن ما را راسخ تر و آشتی ناپدیرتر و مقاوم تر می سازد. رحمت بیکران فضل الهی بر روح شهید عزیزمان علی صیاد شیرازی و لعنت و نفرین خدا و فرشتگان و بندگان صالحش بر ایادی منفور و مطرود استکبار.
اینجانب شهادت این بنده ی برگزیده ی خدا را به ملت ایران بخصوص به یاران دفاع مقدس و ایثارگران جبهه های نور و حقیقت و خانواده های گرامی و فداکار و بازماندگان محترمش تبریک و تسلیت می گویم و صمیمی ترین درود خدا را به روح پاک او و خون به ناحق ریخته ی او نثار می کنم.
والسلام علی عبادالله الصالحین
سید علی خامنه ای
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 4⃣7⃣2⃣
✨ یادداشت شهید صیاد شیرازی در بعد از رحلت امام خمینی (ره)
اولین روز خدمت به اسلام در غیبت امام خمینی رضوان الله علیه
ای داد بر من! خدایا این نعمت عظیمت از دستمان برفت و قدرشان را ندانستیم. خدایا پیر جماران بخاطر بی توجهی های ما، نفاق ها و تفرقه های ما، پشت گوش انداختن نصایحش، ناشکری ها، ناسپاسی های ما در راه خدا و غفلت ها و سستی هایمان، .... خون گریید. و اکنون او به ملکوت اعلی پیوسته و ما همچنان زنده ایم. ولی خدایا آنقدر به لطف و کرم تو این بنده ی صالحت، این نایب برحق امام زمان علیه السلام، برایمان ذخیره و سرمایه باقی گذاشته است که اگر همت کنیم و اگر تقوا پیشه کنیم، اگر هوشیار باشیم، اگر وفاداری در راه خدا و ولایت نشان دهیم، اینطور نیست که در این راه باز بمانیم. اگر خمینی نیست خدای او هست.
حال بیشتر می فهمیم طمع انتظار امام زمان علیه السلام کشیدن یعنی چه؟
یا امام زمان! این سرباز کوچکت را که آرزویش این است که لیاقت و صلاحیت سربازی تو را داشته باشد، یاری کن.
از امروز نیت من، تلاش من، همت من در خدمتگزاری به این عزیز می بایستی مضاعف گردد زیرا که دیگر پیرجماران نداریم.
خدایا! بر تقوایم، اخلاصم، استقامتم، در راهت بیفزا تا با به زنجیر کشیدن نفس اماره، با روحیه بسیجی به امت اسلامی و حکومت اسلامی و مملکت اسلامی و انقلاب اسلامی خدمت کنم.(۱)
________________________
۱. یادداشت های ویژه، ص ۱۰۴
⬅️ پایان
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم