🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴
#در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه
#سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 1⃣3⃣2⃣
آن لحظه اميدبخش، ساعت ٤/٣٠ بامداد روز دوم خرداد بود که به قرارگاه اعلام شد که جاده ی شلمچه _ خرمشهر و پل نو آزاد شد. با اين حساب، ارتباط زميني عراق با خرمشهر قطع شد. حالا تنها اميد صدام به آن پل شناوري بود که در چند روز اخير از " جزيره بوبيان " بر روي اروند زده بودند. پيش از اين که تعدادي از يگان ها به سوي آن رهسپار شوند، نيروي هوايي مأموريت بمباران آن را پيدا کرد.
صدام، در يكي از پاسگاه هاي شلمچه سربازانش را به مقاومت فرا ميخواند که خبر محاصره خرمشهر را شنيد.
آشكارا زانوانش لرزيد. دست به ديوار گرفت و خود را به بيسيم رساند. فرمانده ی نيروهايش را در خرمشهر خواست. گفته شد، اتومبيل " سرهنگ احمد زيدان " روي ميدان مين رفته و کشته شده است.
فوراً سرهنگ ستاد " خميس مخيلف " را به جاي او نصب کرد و قبل از هر چيز دستور داد:
« تخليه ی جسد سرهنگ زيدان به هر صورت که باشد، انجام پذيرد. »
او گمان مي کرد نيروهاي خرمشهر از سرنوشت فرمانده شان بي اطلاع اند. خوب مي دانست که اين خبر مي تواند همه ی آنها را به فرار وادارد. از قضا همين هم شد. سرهنگ در تقلا بود تن مجروح خود را از میدان بیرون بكشد که فرار سپاهش را ديد. اما دستور دوم صدام اين گونه صادر شد:
« شكستن حلقه ی محاصره به عهده ی فرمانده جديد مي باشد. اين مأموريت فردا صبح انجام مي پذيرد. »
اما هرگز اين مأموريت انجام نپذيرفت. صبح فردا، قرارگاه کربلا دستور ورود به خرمشهر را به يگان هايش صادر کرد. آنان سر راهشان تنها در ايستگاه راه آهن و منطقه ی انبارهاي عمومي با مقاومت خفيفي روبه رو شدند. فوج فوج، سربازان عراقي که دست هاي خود را بالاي سرگرفته بودند، با شعارها و ... تسليم شدن خود را اعلام مي کردند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم