🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊
🔴
#نورالدین_پسر_ایران
خاطرات سید نورالدین عافی
قسمت 3⃣0⃣2⃣
به هر طرف نگاه می کردم قلّت نیرو به معنی واقعی اش زجرم میداد و همان نیروی کم بود که آنجا برایمان گران تمام شد.
یکی از بچه های اطلاعات به نام «مهدی» نزدیکم بود. ضامن نارنجکش را کشیده بود و رو به من داد میزد:
« برو اون طرف! »
+ « کدوم طرف! »
ـ « غلت بزن اونور خاک ها! »
جوش آورده بودم. هنوز نارنجک دستش بود، این بار من داد زدم:
« حالا چرا نارنجک آماده رو تو دستت نگه داشتی؟... بنداز دیگه! »
انفجار نارنجک فقط برای چند ثانیه نقطۀ انفجار را آرام کرد. عراقی ها با سرسختی مقاومت می کردند چون جایی برای فرار نداشتند. اگر عقب می رفتند روی اتوبان می رسیدند و آن طرف اتوبان باتلاق بود، بنابراین جانانه می جنگیدند. در همان لحظات بود که یک نفر در حال نشسته به طرفمان آمد؛ محمدرضا باصر بود. حالا در آن نقطه من بودم و «حسن نوبری» برادر خلیل و باصر. باصر قبلاً سابقه حضور در چنان درگیری های سختی را نداشت ولی ایمان و رشادتش او را تا آنجا کشانده بود. گفت:
« از یک تا سه بشماریم و با الله اکبر وارد کانال بشیم! »
ـ « بهتره اول نارنجک های باقیمانده رو پرت کنیم بعد بریم توی کانال! »
قرارمان را گذاشتیم: « یک، دو، سه... »
نارنجک ها را پرت کردیم و بعد... فقط باصر بود که بلند شد.
بلند شد و بلافاصله افتاد! سرباز عراقی اسلحه اش را آماده نگه داشته بود و چهار گلوله پی در پی شلیک کرد؛ گلوله ها گلوی باصر را دریدند و صدای خرخری که با جوشش خون از گلویش بلند می شد، توی گوشم می پیچید. هیچ کاری نمی توانستیم برایش بکنیم. اوضاع به هم پیچیده ای بود. از عقب مرتب نهیب می زدند:
« خط رو بشکنید... عجله کنید »
و ما عده انگشت شماری مانده بودیم که هر چه نارنجک داشتیم توی آن کانال لعنتی انداخته بودیم. کانالی که معلوم نبود چقدر نیرو آنجا ریخته. حالا دیگر امیر هم که در طول خاک ها پیش رفته بود برگشته و کنار ما بود.(۱)
حسن نوبری و مهدی هم آنجا بودند قرارمان را گذاشتیم:
« هر چه بادا باد! توکل بر خدا میریم تو کانال! »
________________________
۱. بعدها امیر مارالباش از آن شب تعریف می کرد. می گفت که به شدت درگیر بودم. روی یکی نارنجک می انداختم، به یکی تیراندازی می کردم و حتی دیده بود اسلحه یک عراقی در چند سانتیمتری اوست و می خواهد تیراندازی کند که از لوله اسلحه گرفته و اسلحه را از چنگ عراقی درآورده بود!
✨ به روایت سید نورالدین
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم