🌷 اللّهم فُکَّ کُلَّ أسير 🕊 🔴 خاطرات آزاده ی عزیز قسمت 4⃣9⃣ وقتی دیدم رئیس استخبارات و رئیس زندان، شش دانگ حواسشان به حرف های فواد سلسبیل و گروهش است، یک باره انگار نوری در دلم تابیدن گرفته باشد، چیزی به ذهنم‌خطور کرد که امیدوار شدم باعث نجاتم شود. با صدای رساتر و دردناک، با توکل به خدا و ائمه ادامه دادم: « سیدی الرئیس! اجازه بدهید مطلبی بگویم. » و ادامه دادم: - « قربان ! این ها هیچ کار مثبتی نکردند و شما را وارد منجلابی کردند که آن سرش ناپیداست. جوان هایتان دارند کشته می شوند و این جنگ هم معلوم نیست کی تمام شود. انقلاب که شد، این ها شاه دوست ماندند و با شاه دوست ها و ساواکی های عرب ستیز خوزستان همکاری می کردند و خیلی ها را در خرمشهر کشتند. دروغ می گویند که ضد شاه بودند! من آدمی ام که ضد شاه بودم. من سال ها در زندان شاه بودم و شکنجه شدم، نه این ها. » سکوتی سالن را فراگرفته بود. وقتی دیدم همه ی کسانی که آنجا هستند به دقت به حرف هایم گوش می دهند، بیشتر جرئت کردم. دردهایم را فراموش کرده بودم، سر پا ایستادم: - « سیدی ! اگر حرف هایم را باور ندارید، من شاهدی دارم که حرف های من را تایید می کند. او از خودتان است که با من چند سالی در زندان شاه بود. ما با هم دوست بودیم. نام او سرهنگ محمد جاسم العزاوی است. » نام سرهنگ عراقی که از دهانم بیرون آمد، همهمه در سالن پیچید. ابووقاص سرپا ایستاد، دستش را بالا برد و احترام نظامی گذاشت. همه هم به تبعیت از او همین کار را کردند. با تعجب پرسید: « صدق انت تُعُرفه ؟! » (۱) + « نعم، سیدی ! اعِرفه !» (۲) انگار آب خنکی بر دل گُر گرفته ام ریخته شد. خدا در بحرانی ترین لحظات، نام سرهنگ بعثی هم بندم در زندان شاه را به دل و زبانم انداخته بود. وقتی دیدم رئیس استخبارات و دیگر نظامیان حاضر در سالن، با شنیدن نام سرهنگ جاسم العزاوی (۳) احترام نظامی گذاشتند و به حرف هایم گوش می دهند، ادامه دادم: « چند سال با هم در زندان بودیم و خدمت زیادی به او کردم. او نه لباس داشت، نه سیگار، نه خوراک خوب و نه ملاقاتی و من هر چه داشتم یا کسی به من می داد، به او می دادم. کسی حاضر نبود با او هم قدم یا هم صحبت شود، اما من با او رفیق بودم. با هم قدم می زدیم و از خانواده و همه چیز می گفتیم. » ________________________________ ۱. راست می گویی. او را می شناسی؟! ۲. بله قربان او را می شناسم! ۳. سرهنگ جاسم العزاوی، در سال ۱۳۵۶ با آمدن صلیب سرخ به ایران همراه همه ی زندانیان سیاسی عراق آزاد شده بود و به کشورش بازگشته بود. 📝 نویسنده: رضیه غبیشی ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم