🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴
#هوری
🌟 خاطرات
#سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 6⃣1⃣
از نیمهی دوم مهر ۱۳۵۹ سپاه حمیدیه به یکی از محورهای مهم عملیاتی جنوب تبدیل شد. علیآقا بین حمیدیه و سوسنگرد خط تشکیل داد. بیشترین سلاحی که از آن استفاده میکردیم خمپارهی 81 و 120 بود.
نیروها داوطلب بودند و آموزش ندیده، اما آنقدر فعالیتها چشمگير بود که عراق تصور کرد یک ارتش منظم در حمیدیه صفآرایی کرده. بعضی روزها یک قبضه خمپاره بیش از پانصد گلوله شلیک میکرد! یادم هست که با حاج علی در ساختمان سپاه حمیدیه بودیم. ناگهان صدای انفجار مهیبی شهر را لرزاند! بیرون که آمدیم دیدیم مردم همه دارند بر سرشان میزنند و فرار میکنند!
دنبال علت انفجار بودیم. متوجه شدیم زیرزمین دبیرستانی که در نزدیک مقر ما بود منفجر شده. وقتی آنجا رسیدیم فهمیدیم بچهها از سر بیاطلاعی و عدم آموزش، مهمات غنیمتی را روی هم در زیرزمین چیدهاند و با یک بیاحتیاطی همه چیز از بین رفته.
این شد که علی آقا در کنار کارهای دفاعی و عملیاتی، کار آموزشی را دوباره شروع کرد. ابتدا نیروهای داوطلب را سازماندهی کرد. بعد بچههايی را که با امور رزمی آشنایی داشتند، مسئول آموزش دادن به داوطلبان کرد. این آموزشها ابتدایی بود، اما خیلی به کار آمد. گاهی هم نیروها را به پادگان تیپ۳ دشت آزادگان میفرستاد تا آموزش رزمی ببینند. یک گروهبان را مسئول کرد تا به سپاهیهای داوطلب آموزش بدهد.
مدتی بعد نیروی زیادی به جبهه اعزام شد. ایستاده بودیم و نگاهشان میکردیم. از دیدن این همه نیرو به وجد آمدم و گفتم:
« علی، با این همه نیرو، ما اگر بخوایم، میتونیم همهی عراق رو بگیریم. نگاه کن! »
حاج علی نگاهی به من کرد و گفت:
« نه، اینطور هم نیست. بیشتر اینها آموزش ندیدهاند، سازماندهی و آموزش این نیروها خودش کلی وقت میبره. »
یادم هست که علی آقا موشکانداز "تاو" را از اسلحهخانهی ارتش تحویل گرفت و سپرد به دو نفر از بچههای سپاه. آنها هم در مدت کوتاهی کار با آن را یاد گرفتند. دیگه کارشان شده بود شکار تانک! بالای بلندی، نزدیک کرخه سنگر میگرفتند و با موشک، تانکهای دشمن را شکار میکردند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم