《بسم الرب الشهداء والصدیقین》 📚 💔 قصه نبودنت هرشب تکرار می‌شد و این قصه سر دراز داشت . هنوز رفنت را باور نکرده بودند. از ساعت چهارِصبح به بعد منتظر تو می ‌شدند. مهدیه می‌رفت توی اتاقت و با دست زمین را نوارش می‌کرد، همان تکه از زمین که محل خوابت بود و می‌گفت: ((محمد، بلند شو ، نمازه.)) بعد همان جا می نشست که تو می‌نشستی و می‌خوابیدی و نماز می‌خواندی. آوار می‌شد روی زمین و صدایت می‌کرد، اما تو جواب نمی‌دادی. جوابی‌جزسکوت‌وزمزمه و ناله ی اهل خانه نبود. تو جواب نمی‌دادی و او گریه می‌کرد😭 🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼 خرید اینترنتی Manvaketab.ir 📞مرکز پخش 02537840844 📲پیامکی 3000141441 🏭مراجعه به کتابفروشی‌های سراسر کشور 🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 @shahid_dehghan