📚 💟 💟 🔮،مدافعان،حرم🔮 قسمت6⃣3⃣ به سمت مزارشهیدابراهیم هادی راه افتادیم +نرگسم گفتی چیززیادی ازشهیدابراهیم هادی نمیدونی _اوهوم تقریباهیچ نمیدونم +شهیدابراهیم هادی به علمدارکمیل شهرت داره گمنام هستش یه باریکیازراویان جنگ تعریف میکرددرموردمرام ورزشکاری شهیدهادی صدای بلندگودوکشتی گیررابرای بزرگزاری فینال مسابقات کشوری به تشک می خواند. ابراهیم هادی بادوبنده ی..... محمود.ک.بادوبنده ی....... ازسوی تماشاچیان ابراهیم می دیدم.همه ی حدس هابراین باوربودکه ابراهیم هادی بایک ضربه فنی حریف شکست خواهدداد ولی سرانجام ابراهیم هادی شکست. خورد. درحین بازی انگارنه انگار،دادوبیدادمربی اش رامی شنود.باعصبانیت خودم رابه ابراهیم رساندم وهرچه نق نق کردم باآرامی گوش می دادودست آخرهم گفت:غصه نخور.لباس هایش پوشیدورفت.بامشت ولگدعقده هایم رابردرودیوارورزشگاه خالی کردم ،خسته شدم نیم ساعتی نشستم تاآرام شدم وبعدازورزشگاه زدم بیرون.بیرون ورزشگاه محمود.ک.حریف ابراهیم رادیدم که تعدادی ازآشنایان ومادرش نیزدوره اش کرده بودند،حریف ابراهیم بادیدن من صدایم کرد:ببخشیدشمارفیق آقاابراهیم هستید؟باعصبانیت گفتم:فرمایش گفت:آقاعجب رفیق بامرامی داریدمن قبل ازمسابقه به آقاابراهیم عرض کردم من شکی ندارم ازشمامی خورم ولی واقعاهوای ماراداشته باش ومادروبرادرم اون بالانشسته اندماروجلوی مادرمون خیلی ضایع نکن،حریف ابراهیم زیرگریه زدواینجوری ادامه داد:من تازه ازدواج کردم وبه جایزه نقدی این مسابقه خیلی نیازداشتم...... سرم روپایین انداختم ورفتم. یادتمرین های سخت که ابراهیم دراین مدت کشیده بودافتادم وبه یادلبخنداون پیرزن واون جوون خلاصه گریه ام گرفت. عجب آدمیه ابراهیم.....این کلمه مرتضی برابرشدبارسیدنمون به یادمان شهیدابراهیم هادی بازهم من گلاب ریختم ومرتضی شروع کردبه زمزمه این شعر تنهاکسانی شهیدمی شوند! که شهیدباشند...... بایدقتلگاهی رقم زد،. بایدکشت!! منیت را تکبررا دلبستگی را غروررا غفلت را آرزوهای درازرا حسدرا حرص را ترس را هوس را شهوت را حب_دنیارا...... بایدازخودگذشت! بایدکشت نفس را... شهادت درددارد! دردش کشتن لذت هاست..... به یادقلتگاه کربلا...... به یادقلتگاه شلمچه وطلاییه وفکه. الهی ،قتلگاهی... بایدکشته شویم ،تاشهیدشویم!! بایداقتدادکردبه ابراهیم _هادی +نرگس جانم بلندشوعزیزم بریم کتاب بخریم بعدبه سمت خونه حرکت کنیم _باشه چشم نزدیک یادمان شهدای فکه یه واحدی فرهنگی بودبامرتضی واردواحدفرهنگی شدیم +سلام برادرخداقوت ببخشیدیه نخسه کتاب سلام برابراهیم میخواستم *سلام بله یه چندلحظه صبرکنیدبفرماییداینم کتاب +خیلی ممنونم این کارت لطف کنیدبکشید *قابل نداره برادر +ممنون اخوی سوارماشین شدیم _دست دردنکنه آقا کتاب بازکردم _إه مرتضی صفحه اول کتاب یه شعرهست +بلندبخون لطفامنم گوش بدم _باشه چشم بسم الله الرحمن الرحیم سلام حضرت ساقی سلام ابراهیم سلام کرده زلفت جواب می خواهیم سحررسیدونسیم آمدوشبنم طی شده به شوق باده ی توماهنوزدرراهیم تیربه دست بیاکه دوباره بت شده ایم طناب ودلوبیاورکه درچاهیم هزارمرتبه ازخودگذشتی ورفتی هزارمرتبه غرق خودیم ومی کاهیم توازمیانه عرش خدابه ماآگاهی وماکه ازسرغفلت زخویش ناآگاهیم تومثل نورنشستی میان قلب همه دمی نظربه رهت کن چون پرکاهیم زبان ماکه به وصف تولال می ماند ببین که خیرسرم شاعریم ومداحیم صدای صوت اذان تو،هست مارابرد وگرنه ماازسرشب غرق ناله وآهیم تمام عمرجوانی ماتباهی شد امیدوارم به رحمت وعفواللهیم خداکند، شامل شفاعتت شویم ابراهیم سراینده اکبرشیخی ازروابط عمومی مجتمع صنایع شهیدابراهیم هادی تابرسیم قزوین تقریبانصف کتاب خوندم رسیدیم قزوین _دست دردنکنه خیلی این دوروز به زحمت افتادی +وظیفه ام بودخانم گل _میای بریم خونه ما؟ +نه عزیزم تورومیرسونم خونه ازحاج‌باباتشکرکنم بعدمیرم خونه ....