📖
#بدون_تو_هرگز
#زمانی_برای_نفس_کشیدن
#قسمت_شصت_و_دوم
دنبالم توی راهروی بیمارستان راه افتاد. می خواستم گریه کنم. چشم هام مملو از التماس بود تو رو خدا دیگه نیا...
که صدام کرد.
- دکتر حسینی، دکتر حسینی، پیشنهاد شما برای آشنایی بیشتر چیه؟
ایستادم و چند لحظه مکث کردم.
- من چطور آدمی هستم؟
جا خورد.
- شما شخصیت من رو چطور معرفی می کنید؟ با تمام خصوصیات مثبت و منفی.
معلوم بود متوجه منظورم شده.
- پس علائق تون چی؟
- مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟ و واقعا به نظرتون اینها خیلی مهمه؟ مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟
چند لحظه مکث کردم.
- طبیعتا اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه ممکنه نتونن. در کنار اخلاق بقیه اش هم به شخصیت و روحیه است. اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار آدم ها چه کار می کنن یا چه واکنشی دارن.
اما این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت. بدون توجه به واکنش دیگران مدام میومد سراغم و حرف می زد. با اون فشار و حجم کار این فشار و حرف های جدید واقعا سخت بود. دیگه حتی یه لحظه آرامش یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم.
دفعه آخر که اومد با ناراحتی بهش گفتم :
- دکتر دایسون میشه دیگه در مورد این مسائل صحبت نکنیم؟ و حرف ها صرفا کاری باشه؟
خنده اش محو شد، چند لحظه بهم نگاه کرد.
- یعنی.... شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟
ادامه دارد...
---------------------------
✍زندگی شهید
#دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊