💠
#جان_شیعه_اهل_سنت|
#فصل_سوم
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
حیرت زده از آشپزخانه بیرون آمدم و
#مانده بودم چه خبر شده که دیدم یکی از شبکه های خودمان، برنامه ای درمورد شهر و حرم
#سامرا گذاشته که سوم اسفند سالروز انفجار حرم دو تن از امامان شیعه در این شهر، به دست همین تروریستهای
#تکفیری بود و نوریه همچنان با صدای بلند میخندید و نهایتاً در مقابل چشمان متحیر من، سینه سپر کرد و جار زد:
#هشت سال پیش همچین روزی، یه عده از
#مجاهدین یکی از مراکز شرک رو تو سامرا
#منفجر کردن! حالا این رافضیها براش برنامه عزاداری میذارن!"
سپس چشمانش به هوای
#هوسی شیطانی به رنگ جهنم در آمد و با لحنی شیطانی تر آرزو کرد: "به زودی همه این حرمها رو با
#خاک یکی میکنیم تا دیگه هیچ مرکز شرکی روی زمین وجود نداشته باشه!"
سپس از جا بلند شد و همانطور که شال
#بزرگش را روی سرش مرتب می کرد تا
#حجابش را کامل کند، با
#قلدری ادامه داد: "حالا هی از مردم پول جمع کنن و این حرم رو بسازن! به زودی
#دوباره خرابش میکنیم!"
مات و متحیّرِ مغز خشک و فکر
#پوچ این دختر وهابی، تنها نگاهش میکردم که
#حجابش را به دقت رعایت میکرد، بی حجابی را
#گناه میدانست و تخریب اماکن مقدس اسلامی را ثواب!
و همانطور که به سمت در میرفت، در پیچ و خم
#عقاید شیطانی اش همچنان زبان درازی میکرد و من دیگر نفهمیدم چه میگوید که دیدم در اتاق باز شده و
#مجید با همه هیبت غیرتمندانه اش، مقابل
#نوریه قد کشیده است.
چهره مردانه اش از خشم آتش گرفته و چشمان کشیده و زیبایش از سوز
#زخم زبان های نوریه شعله میکشید و میدیدم نگاهش زیر بار
#غیرت به لرزه افتاده که بلاخره زبانش تاب نیاورد و آتشفشان گداخته در سینه اش، سر بر آورد: "خونه ات خراب شه نامسلمون!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده:
#فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊