🍁❤️🍁❤️🍂 ❤️🍂 🍂 📆روی یک تقویم برای مأموریت‌اش روزشمار گذاشته بودم. هرروز که به انتها می‌رسید با ذوق و شوق آن روز را خط می‌زدم و روزهای باقی‌مانده را شمارش می‌کردم...  🍃وقتی از اولین سفر برگشت 14 شهریور بود. حدود 12:30 بامداد از مهرآباد تماس گرفت که به تهران رسیده است. نگفته بود که چه زمانی برمی‌گردد. 🏠خانه مادرم بودم. پدر، مادر و خواهرهایم را از خواب بیدار کردم و به آنها گفتم امینم آمد! ☺️همه از خواب بیدار شدند و منتظر امین نشستند. حدود ساعت 3-2 امین رسید. 📲تمام این فاصله را دائماً پیامک می‌دادم و می‌گفتم: کی می‌رسی؟ آخرین پیام‌ها گفتم: امین دیگر خسته شدم 5 دقیقه دیگر خانه باش! دیگر نمی‌توانم تحمل کنم. به روایت همسرمعزز 🍃🌸قسمت بیست و هفتم rajanews @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍂 ❤️🍂 🍁❤️🍁❤️🍂