🍁❤️🍁❤️🍂 ❤️🍂 🍂 🔸فردای آن روز با برادرم راهی تهران شدیم. در بین راه برادرم به بهانه تلفن ضروری از من فاصله گرفت. وقتی به ماشین برگشت حال بدی داشت. چشمانش پر از اشک بود. گفتم چیزی شده؟ گفت نه فکر کنم مسموم شده ام. حالم خوب نیست. 😭بعد متوجه شدم که با دوستانش تماس گرفته و جویای حال امین شده است. آنها هم را دادند. 🔺به تهران که رسیدیم مستقیما به محل کار امین در میدان پاستور رفتم. برادرم هم همان زمان به رفت. در آنجا متوجه شدم که دو تن از پرسنل انصار به شهادت رسیده اند. ولی به من نگفتند که یکی از آنها است. به روایت پدر معزز 🍃🌸قسمت چهل و چهارم Defapress @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍂 ❤️🍂 🍁❤️🍁❤️🍂