💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 ۳۷ 💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 ✍از فرماندهشان شنیدم در منطقه گل کاشته است. وقتی رفتم دیدنش. تعریف کرد که خورده به . لو نداده بود که در اثر گوشش نمی شنود. فقط خانمش بو برده بود و والسلام. همان شب می گفت:اگر به من حرفی زد،بلند تکرار کن که متوجه بشم. می ترسید اگر بفهمند.برای های بعدی جلویش را بگیرند. به لشکر هم گزارش نداد. پیه اش به تن مالید که دوا و درمانش را پرداخت کند. 🍀راوی:سید اصغر عظیمی،دوست شهید 📚 فصل ۳ ص ۲۰۵ هدیه نثار روح این بزرگوار 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺  🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊