﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_بیستوششم
توراه برگشتم یهو به مجتبی گفتم
-مجتبی
سید:جانم خانم
-میگم یادته چندماه پیش گفتی دوست داری برای سن کودک یه کاری کنی؟
سید:بله عزیزم یادمه
اما منظورت
-اون موقعه همه به هم نامحرم بودیم
اما الان من و محدثه
سید:😡😡😡نگو اسم کوچک دوستاتو
-🙈🙈🙈🙈چشم چشم
خانم زارعی، خانم سلیمانی ،خانم رادفر
پسرعموت ،آقای مهدوی
سید:فکرت عالیه
رقیه بانو فردا باید وصیت نامه شهید بابایی هم کامل کنیم
این جلسه هم میذاریم
بعد از یک دوساعت رسیدیم شهر خودمون
سید:رقیه بانو یه چیزی بخوام ازت
-جانم
سید:میای خونه ما ؟
-بله بریم
سید:راستی خانم زارعی و سیدمحمد هم عقد کردن
صبح به همه توضیح دادیم
بعداز اینکه طرح کامل گفتم
سید محمد:خانم جمالی بخش طلابش با من خانم زارعی هم بخش طلاب خانم
سید:خانم جمالی بخش مجوز هم بامن
مطهره :طراحی و تزئین بامن
مهدوی و فرحناز:بخش حفظ قرآن جوجه ها باما
-ممنونم از همتون بزرگوارها
قرارمون این بود یه کانون مذهبی بزنیم
📝
#ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔
@Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286