﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#قسمت_هجدهم
( ادامه داستان از زبان علی)
دو تا بچهها رو برداشتم و به هیچ کسی اجازه نمیدادم بیاد خونه، فقط هر از گاهی مادرم میومد و زهرای ۴۰ روزه رو حمام میبرد.🛁
۴۰ روز از رفتنت میگذره نرجس کجا رفتی ببین با رفتنت زندگیمون شده جهنم😔 کار شب تا روز امیرطاها شده بهونه گرفتنت، زهراام که مادرشو میخواد کجایی ببینی زهرا شده کپی تو مگه نمیگفتی دوست دارم یه روز دختردار بشم👧 و مثل خودم بشه مگه نمیخواستی لباسهای گل گلی کوتاه تنش کنی.... پس چیشد کجا رفتی یعنی من اینقدر بد بودم که انقدر زود رفتی....😭😭
تقهای به در خورد فهمیدم مادره چندبار صدام کرد - علی علی مادر کجایی؟
این بچه غش کرد از گریه😭 معلومه حواست کجاست؟! بلند شدم رفتم سمت حال، مادر راست میگفت زهرا یه ریز گریه میکرد.امیر طاهاام که صبحی خالش با خودش بردش خونشون....
- مامان
- چه عجب بالاخره حرف زدی! جون مامان
ساکم و انداختم جلوش و و گفتم :
- دارم میرم
- کجا مادر⁉️
- همون جایی که تاحالا بودم این خونه بدون نرجس واسه من معنی نداره😢😢😢
-معلومه داری چی میگی؟ پس بچههات چی؟
- امانت پیش شما باشن....
همه چی رو برداشته بودم واسه آخرین بار آلبوم عروسیمون و برداشتم که متوجه نامهای✉️ شدم
نامه رو برداشتم. ساکمو رو دوشم انداختم و گفتم من دارم میرم،
مادر جون تو و این بچههام و بعد خدا به شما میسپارمشون.🍃
از خونه رفتم بیرون اول رفتم سر خاک نرجس اونجا نامه رو باز کردم و خوندم نوشته بود.:
به نام کسی که دوری رو آفرید تا قدر باهم بودن رو بدونیم.
سلام عزیزم نمیدونم این حرفا آخرین حرفای من به تو هست یا نه ولی بزار بگم حرفامو.
علی امروز سه روزه حتی صدات و نشنیدم گفته بودمت بدون تو طاقت نمیارم علی گفته بودم اگه یه تار مو از سرت کم بشه من نابود میشم. امروز امیرطاها میگه : ماما بابام کو ؟ کی میاد؟ جوابی نداشتم قانعش کنم! تو که میدونستی پسرت خیلی وابستته چرا رفتی. علی دوست دارم دخترمون که دنیا اومد فقط تو راه بی بی فاطمه زهرا ( س) بزرگش کنم دوست دارم خانوم بارش بیارم. دخترم باید عاشق اقا اباعبداا... باشه. علی امروز یه لباس صورتی خشگل واسش گرفتم پس کجایی تو بیای لباسهای بچتو ببینی علی؟ علی اگه من یه روزی نبودم مراقب بچههامون باش هم واسشون مادر باش و هم پدر. علی جات خیلی خالیه تو خونه کاش بتونم یبار دیگه ببینم...
یادت نره یه چیزیا!!!
که من عاشقتم عاشق تو و زندگیم. انشاءالله سالم برگردی🌼
اشک چشمام💧 نامه ملکهام رو خیس کرده بود. کجایی ملکه من بیا ببین برگشتم بیا
لباسهای خشکل دخترت و تنش کن... دیگه بدون تو موندنم فایده ندارد نرجسی منو ببخش ولی زندگیام بدون تو معنی نداره اومدم باهات خداحافظی کنم. دارم میرم سوریه نمیخوای مثل همیشه آب پشت سرم بریزی⁉️ بلند شو بزار یبار دیگه ببینمت من دارم میرم و دیگه بر نمیگردم. اخه به ذوق دیدن کی برگردم اگه تاحالا برمیگشتم به ذوق دیدن تو بوده. حالا که نیستی منم برنمیگردم منو ببخش میخوام برم و شهید🌷 بشم. طاقت دوری تو رو ندارم میخوام زودتر اون دنیا ببینمت. یه بوسه رو سنگ قبرش زدم و راه افتادم....🍃🍃
📝
#ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو shiva_f@
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔
@Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286