مدتی بود برای برادرم خواستگاری می‌رفتیم، ولی دختری که دنبالش بودیم را پیدا نمی‌کردیم. روزی حین صحبت‌ها همسایه‌مان گفت:  - «دختر عمه‌ای دارم که بسیار متدین است. فکر می‌کنم برای علی مناسب باشد.»  پرسیدم: - «چند سالش هست؟» جواب داد: - «چهارده سال.»  برادرم آن زمان هجده سال داشت. وقتی خواستگاری رفتیم علی خودش شروع به حرف زدن کرد؛ او اصلاً در مورد سن، تحصیلات و حرف‌هایی که معمولاً در خواستگاری رد و بدل می‌شود صحبت نکرد؛ تمام حرف‌هایش درباره انقلاب بود. مثلاً می‌پرسید: - « امام خمینی کی وارد ایران شده؟ نظرتان درباره شخصیت امام چیست؟و...»  و سؤالاتی از این قبیل.  ***   خدا را شکر با همان دختری که دنبالش می‌گشت ازدواج کرد؛ چون همسر علی از همه نظر مناسب او بود . خاطره‌ای از شهید علی شفیعی راوی: خواهر شهید 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷