پرستار از پشت خط با خوشحالي به دکتر گفت: بیمار مصطفي طاهري به هوش آمده و مرتب خدا را صدا میزند! لطفا سریع بیایید. دکتر خیلی سریع خودش را رساند. من در حالي به هوش آمدم که ذکر می گفتم. نام الله را زمزمه و گریه می کردم و از این که به دنیا برگشته ام ناراحت بودم! تیم پزشکي با خوشحالي شرايط مرا بررسي کردند. برخي از اعضاي تيم
پزشكي، از اساتید و دوستان خودم در دانشگاه بودند، آنها خیلی پیگیر سلامتي من بودند. خلاصه اینکه من به هوش آمدم، اما اصلا شرایط طبيعي نداشتم. در طول روز بارها گریه می کردم و درکي از شرایط موجود نداشتم. دکتر ثمیني به اطرافیان من گفت: تعجب می کنم، بیشتر کساني که پس از مدتي به هوش می آیند، یا فحش میدهند و الفاظ زشت را تکرار می کنند یا آرام و ساکت هستند! اما | این جوان همینطور ذکر می گوید و با خدا حرف می زند؟
با اینکه در اولین اسکن هاي انجام شده در بیمارستان، آسيب هاي جدي به مهره هاي گردنم دیده ميشد، پس از به هوش آمدن من، تصمیم به اسکن مجدد می گیرند تا این آسیب ها را درمان کنند. اما طبق گفته تیم پزشکي، هيچ اثري از آسیب دیدگی گردن و نخاع دیده نشد! حدود دو هفته پس از به هوش آمدن، به منظور جلوگیری از ابتلا به عفونت هاي ثانویه بیمارستاني، با اینکه وضع مساعدي نداشتم اما مرخص شدم. هنگام مرخصي و پس از انجام نوارمغز و آزمایشهاي مختلف، دکتر ثمیني با پدر همسرم صحبت کرد و گفت: «ضربه بدي به سر ایشان وارد شده، بعید است که شرایط طبیعي قبل را پیدا کند.» بعد به همسرم گفت: فکر نکنی امروز همسرت را از بیمارستان مرخص می کنیم، بلکه یک نفر با ويژگيهاي یک کودک سه ساله را تحویل می گیرید. باید پا به پاي او صبوري کنید تا شاید بهبود بیابد، اما محال است بتواند واحدهاي باقي مانده از رشته داروسازي را تمام کند.» شوک بزرگي به خانواده من وهمسرم وارد شده بود. این را هم یادآور شوم که در آن زمان، اوایل دوران ازدواج را سپری می کردم.
خبر به هوش آمدن من خيلي سريع در میان فامیل و دوستان پیچید. هیچ کس فکر نمی کرد من برگردم. همه شنیده بودند که پزشکان، فقط سه روز برای بازگشت من وقت گذاشته اند. مردم دسته دسته به دیدن من در بیمارستان مي آمدند. کسانی که آن روزها خيلي براي من زحمت کشیدند، مادرم، همسرم و پدر و مادر همسرم بودند که وقتشان را کامل برای من گذاشتند. پدر همسرم حاج ابراهیم پیروي، يكي از بازماندگان دوران جهاد و يكي از جانبازان و فرماندهان جنگ بود که بعد از جنگ، از مدیران انقلابي شد. او مسئول حراست راه آهن مشهد و از خدام افتخاري حرم رضوي بود. ایشان حال و هواي دوران دفاع مقدس را به خوبي حفظ کرده بود.
خاطرات پدرم را بارها از ایشان شنیده بودم. پدرم جانشین تیپ امام صادق (ع) و آقاي پيروي هم از مسئولین و نیروهاي همان تیپ در زمان جنگ بود....
⬅️
#ادامه_دارد.....
🔻
#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷