شب خبر رسید در امامزاده علی اکبر (ع) دارند قبر آماده میکنند جان توی دست و پایم نبود بروم.طاقت
دیدنش را هم نداشتم.
دقیقاً سال قبل در همین ایام کربلا بودیم از آنجا کفن خریده بودم آن را از کمد بیرون آوردم برای محمد حسین به زهرا گفتم یک تکه نخ بیاورد تا روی آن سوره ملک بخوانیم میخواستم بگذارم داخل کفن زهرا رفت داخل اتاقش خیلی
معطل کرد با یک تسبیح برگشت. نخ آن را پاره کرد. دانه هایش را ریخت داخل پلاستیک گفت: این همون
تسبیحه که از پارسال باهاش ذکر
میگم روز وفات حضرت ام البنین
(س) در حرم حضرت عباس (ع)
روبه روی ضریح نشسته بودیم دقیقاً
وسط جمعیت خانم عربی صاف آمد سراغ زهرا. تسبیحی گرفت جلویش به عربی چیزی گفت متوجه نشدیم. کنارمان یک ایرانی جنوبی نشسته بود گفت داره میگه با این تسبیح یک دور صلوات بفرست و بعد باشه برای خودت» زهرا آن لحظه احساس کرد بهش توجه شده آن
تسبیح را هدیه ای از جانب حضرت عباس (ع) میدانست از آن به بعد همیشه در دستش بود
زهرا گفت «نمیتونم توی خونه
بمونم دارم خفه میشم کنار قبر همه مرد بودند. با دوسه تا از دوستانش رفت . میفهمیدم که تحت فشار است. نمیخواست جلوی بقیه گریه کند یک بار که نفسش بالا نیامد با اکسیژن به دادش رسیدند.....
⬅️ ادامه دارد .....
🔻
#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷