#قسمت_پنجم
#فروردین سال 92# بود؛ گفت: برای
#مأموریتی تهران میرود. یکی دو روز بعد تماس گرفت و گفت:
#سوریه است و من از رفتن به
#سوریه بیخبر بودم... وقتی با خبر شدم که
#سوریه است زدم زیر گریه😭😭
🍃🌷🍃
گفت: نترس و گریه هم نکن،
#حضرت زینب(س)🌷 هوای ما را دارند. گریه اجازه نمیداد حرف بزنم. صدا مدام قطع و وصل میشد. 😭فقط آخرین حرفی که در آن تماس شنیدم این بود که گفت: «مواظب خودت و بچهها باش. خداحافظ.»😭😭
🍃🌷🍃
اوایل مثل حالا نبود. تماس گرفتن خیلی سختتر و مشکل بود. چهار روز یک بار تماس میگرفت و ما را از احوال خودش مطلع میکرد. ولی خیلی نمیشد صحبت کرد. ارتباط خیلی زود قطع میشد.
تخصص
#روحالله #مکانیک تانک بود. در حالی که
#سوار بر
#تانک بود از
#پشت سر تیر به
#سرش اصابت کرد و
#شهادت در
#حلب روزیاش شد.😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇