شهید هادی ذوالفقاری...♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت بیست و پنجم گفتم: چه كاری؟ گفت: بيشتر كوچه ها به اسم شهيد است اما به خا
📚 📌 قسمت بیست و ششم يادم هست در خاطرات ابراهيم هادی خواندم كه هميشه دنبال گره گشایی از مشكلات مردم بود. اين شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر پول باشد تا گره از مشكلاتت مردم بگشايم.🌱 من دقيقاً چنين شخصيتی را در هادي ذوالفقاری ديدم. او ابراهيم هادی را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جای پای ابراهيم می گذاشت.❣ هادی صبحها تا عصر در بازار آهن كار می كرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با موتور كار می كرد.🏍 اما چيزی برای خودش خرج نمی كرد. وقتی می فهميد كه مثال هيئت نوجوانان مسجد، احتياج به كمك مالی دارد دريغ نمی كرد.💰 يا اگر ميفهميد كه شخصی احتياج به پول دارد، حتي اگر شده قرض می كرد و كار او را راه می انداخت. هادی چنين انسان بزرگی بود.✨ من يك بار احتياج به پول پيدا كردم. به كسی هم نگفتم، اما هادی تا احساس كرد كه من احتياج به پول دارم به سرعت مبلغی را آماده كرد و به من داد. زمانی كه ميخواستم عروسی كنم نيزهفتصد هزار تومان به من داد. ☺️ ظاهراً اين مبلغ همه ی پس اندازش بود.🥺 او لطف بزرگی در حق من انجام داد ومن کم کم پولش را پس دادم. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari