eitaa logo
شهید هادی ذوالفقاری....♡
459 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
37 فایل
خـوش اومدی رفیـق💚 دع‌ــوت شـده‌ی خـاصِ شهدا هستی..😍🌱 {کانال شهید مح‌ـمّدهادی ذوالفقاری♡} ✅خادم کانال جهت تبادل: ↬ @Ghaf_sin120 ✅ارتباط با مدیر کانال ↬ @Nazanin_hbi ___________ 🌴تاسیس.1400/2/7 ◆ @shahidzoalfaghari
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📌 قسمت شصت و یکم با توجه به اينكه كارت اقامت اوهنوز هماهنگ نشده بود با اين كارمخالفت كردم اما هادی تصميم خودش را گرفته بود. آن روز متوجه شدم كه پشت دست هادی به صورت خاصی زخم شده فكر می كنم حالت سوختگی داشت. دست او را ديدم اما چیزی نگفتم.هادی به بصره رفت و ده روز بعددوباره تماس گرفت و گفت: سيد امروز رسيديم به نجف، منزل هستی بيام؟ گفتم:با كمال ميل،بفرماييد. هادی به منزل ما آمد و كمي استراحت كرد. بعد از اينكه حالش كمي جا آمد، با هم شروع به صحبت كرديم. هادی از سفر به بصره و پياده روی تا نجف تعريف می كرد، اما نگاه من به زخم دست هادی بود كه بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود❗ صحبتهای هادی را قطع كردم وگفتم: اين زخم پشت دست برای چيه؟خيلی وقته كه ميبينم. سوخته❓ نمی خواست جواب بده و موضوع را عوض می كرد. اما من همچنان اصرار می كردم. بالاخره توانستم از زير زبان او حرف بكشم❗ مدتی قبل در يكي از شب هاخيلی اذيت شده بود. می گفت كه شيطان باشهوت به سراغ من آمده بود. من هم چاره ای كه به ذهنم رسيد اين بود كه دستم را بسوزانم‼ من مات و مبهوت به هادی نگاه می كردم. درد دنيایی باعث شد كه هادی از آتش شهوت دور شود. آتش دنيا را به جان خريد تا گرفتار آتش جهنم نشود. 🗣راوی سید روح الله میر صانع ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت شصت و یکم با توجه به اينكه كارت اقامت اوهنوز هماهنگ نشده بود با اين كارم
📚 📌 قسمت شصت و دوم حدود پنجاه سال اختلاف سنی داشتيم. اما رفاقت من با هادی حتي همين حالا كه شهيد شده بسيار زياداست❤️‍🔥 روزی نيست كه من و خانواده ام برای هادی فاتحه نخوانيم. از بس كه اين جوان در حق ما وبيشترخانواده های اين محل احسان كرد. من كنار مسجد هندی مغازه دارم. 🕌 رفاقت ما از آنجا آغاز شد كه ميديدم يك جوان در انتهاي مسجد مشغول عبادت و سجده شده وچفيه ای روی سرش می كشد! موقعی كه نماز آغاز می شد، اين جوان بلند می شد و به صف جماعت ملحق می شد. نمازهای اين جوان هم بسيارعارفانه بود. چند بار او را ديدم. فهميدم از طلبه های با اخلاص نجف است. ✨ يك باره با هم مواجه شديم و من سلام كردم. اين جوان خيلی با ادب جواب داد. روز بعد دوباره سلام و عليك كرديم. يكي دو روز بعد ايشان را دوباره ديدم. فهميدم ايرانی است. گفتم: چطوريد، اسم شما چيست؟اينجا چه كار ميكنيد؟ نگاهی به چهره ی من انداخت وگفت: يك بنده ی خدا هستم كه می خوام در كنار اميرالمؤمنين درس بخوانم. كمی به من برخورد. او جواب درستی به من نداد، گفتم... 🗣راوی:حاج باقر شیرازی ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت شصت و سوم من هم مثل شما ايرانی هستم، اهل شيراز و پدرم از علمای اين شهربوده می خواستم با شما كه هموطن من هستی آشنا بشم. لبخندی زد و گفت: 😊 من رو ابراهيم صدا كنيد. تو اين شهر هم مشغول درس هستم. بعد خداحافظي كرد و رفت. اين اولين ديدار ما بود. شايد خيلي برخورد جالبی نبود اما بعدها آنقدررابطه ی ما نزديك شد كه آقا هادی رازهايش را به من می گفت. مدتی بعد به مغازه ی ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش می گفتند اين جوان طلبه ی سخت كوشی است، اماشهريه نمی گيرد. يك بار گفتم: آخه برای چی شهريه نميگيری ❓ گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان (عج)استفاده كنم. گفتم: خب خرجی چی كار ميكنی❓ خنديد و گفت: می گذرونيم... يك روز هادی آمد و گفت: اگه كسی كار لوله كشی داشت بگو من انجام ميدم بدون هزينه! فقط تو روزهای آخر هفته. گفتم: مگه بلدی!؟ گفت: ياد گرفتم وسايل لازم برای اين كار رو هم تهيه كردم. فقط پول لوله را بايد بپردازند. گفتم: خيلی خوبه، برای اولين كار بيا خونه ی ما! ساعتی بعد هادی با يك گاری آمد! وسايل لوله كشی را با خودش آورده بود. خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لوله كشی برای آشپزخانه و حمام را به پايان رساند. در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ چيزی نخورد. هر چه به او اصرار كرديم بی فايده بود. البته بيشتر مواقع روزه بود. اما هادی يا همان كه ما او را به اسم ابراهيم می شناختيم هيچ مزدی براي لوله كشی خانه ی مردم نجف نمی گرفت و هيچ چيزی هم در منزل آنها نمیخورد ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت شصت و سوم من هم مثل شما ايرانی هستم، اهل شيراز و پدرم از علمای اين شهربو
📚 📌 قسمت شصت و چهارم دوستي من با هادي ادامه داشت. زماني كه هادي در منزل ما كار مي كرد او را بهتر شناختم. بسيار فعال و با ايمان بود. حتي يك بار نديدم كه در منزل ما سرش را بالا بياورد. چند بار خانم من، كه جاي مادرهادي بود، برايش آب آورد. هادي فقط زمين را نگاه مي كرد و سرش را بالا نمي گرفت. من همان زمان به دوستانم گفتم:من به اين جوان تهراني بيشتر ازچشمان خودم اطمينان دارم. بعد از آن، با معرفي بنده، منزل چند تن از طلبه ها را لوله كشي كرد. كار لوله كشي آب در مسجد را هم تكميل كرد. من و هادي خيلي رفيق شده بوديم🔗. ديگر خيلي از حرفهايش را به من مي زد. يك بار بحث خواستگاري پيش آمد. رفته بود منزل يكي از سادات علوي. آنجا خواسته بود كه همسر آينده اش پوشيه بزند. ظاهراً سر همين موضوع جواب رد شنيده بود. جاي ديگري صحبت كرد. قرار بود بارديگر با آمدن پدرش به خواستگاري برود كه ديگر نشد. 🗣راوی حاج باقر شیرازی ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت شصت و پنجم اين اواخر ديگر در مغازه ي ما چاي هم مي خورد!☕️ اين يعني خيلي به مااطمينان پيدا كرده بود. يك بار با او بحث كردم كه چرا براي كار لوله كشي پول نمي گيري؟ خب نصف قيمت ديگران بگير. تو هم خرج داري و... هادي خنديد و گفت: خدا خودش ميرسونه. دوباره سرش داد زدم و گفتم: يعني چي خدا خودش مي رسونه❓ بعد با لحني تندگفتم: ما هم بچه آخوند هستيم و اين روايتهاراشنيده ايم. اما آدم بايد براي كار و زندگي اش برنامه ريزي كنه، تو پسفردا مي خواي زن بگيري و... هادي دوباره لبخند زد و گفت: آدم براي رضاي خدا بايد كار كنه، اوستا كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون مي فرسته. من فقط نگاهش مي كردم. يعني اينكه حرفت را قبول ندارم. هادي هم مثل هميشه فقط مي خنديد😁 بعد مكثي كرد و ماجراي عجيبي را برايم تعريف کرد. باور کنيد هر زمان ياد اين ماجرا مي افتم حال و روز من عوض مي شود. 😢 آن شب هادي گفت: شيخ باقر، يه شب تو همين نجف مشكل مالي پيدا كردم و خيلي به پول احتياج داشتم. آخر شب مثل هميشه رفتم توي حرم و مشغول زيارت شدم. اصلا هم حرفي درباره ي پول با مولا اميرالمؤمنين نزدم. همين كه به ضريح چسبيده بودم، يه آقايي به سر شانه ي من زدوگفت:آقا اين پاكت مال شماست. 📨 برگشتم و ديدم يك آقاي روحاني پشت سر من ايستاده. او رانميشناختم. بعد هم بي اختيار پاكت را گرفتم. هادي مکثي کرد و ادامه داد: بعد از زيارت راهي منزل شدم. پاكت را بازكردم. با تعجب ديدم مقدار زيادي پول نقد داخل آن پاكت است😳❗ هادي دوباره به من نگاه كرد وگفت: شيخ باقر، همه چيز زندگي من و شمادست خداست. 💚 من براي اين مردم ضعيف، ولي باايمان كار مي كنم. خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام مي ذاره تو پاكت و مي فرسته😇 خيره شدم توي صورتش. من ميخواستم او را نصيحت كنم،امااوواقعيت اسلام را به من ياد داد. واقعاً توكل عجيبي داشت. او براي رضاي خدا كار كرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبي داد. بعدها شنيدم که همه از اين خصلت هادي تعريف مي کردند. اينکه کارهايش را خالصانه براي خدا انجام مي داد. یعني براي حل مشکل مردم کار مي کرد اما براي انجام کار پولي نمي گرفت. 🗣راوی:حاج باقر شیرازی ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت شصت و پنجم اين اواخر ديگر در مغازه ي ما چاي هم مي خورد!☕️ اين يعني خيلي
📚 📌 قسمت شصت و ششم هادي در كنار درس خواندن براي طلبه ها صحبت مي كرد و به شرايط روز عراق و موقعيت آمريكا و دشمني اين كشور با مسلمانان اشاره مي كرد. حالا ديگر زبان عربي را به خوبي تكلم مي كرد. خيلي از طلبه ها عاشق هادي شده بودند. او با درآمد شخصي خودش بارهادوستان را به خانه ي خودش دعوت مي كرد و براي آنها غذا درست مي كرد. منزل هادي محل رفت وآمددوستان ايراني نيز شده بود. در ايام اربعين، خانه را براي اسكان زائران آماده مي كرد خودش مشغول پخت و پز و پذيرايي از زائران ابا عبدالله الحسين مي شد. برخي از دوستان عراقي هادي مي گفتند: تو نمي ترسي كه در اين خانه ي بزرگ و قديمي و ترسناك، تك وتنهازندگي ميكني❓ هادي هم مي گفت: اگر مثل من مدتها كنار خيابان خوابيده بوديد قدر اين خانه را مي دانستيد❗ بعد از آن رفت و آمد هادي با منازل دوستان طلبه اش بيشتر شد. در اين رفت و آمدها متوجه شد كه بيشتردوستان طلبه، از خانواده هاي مستضعف نجف هستند. بسياري از اين خانواده ها در منازلي زندگي مي كنند كه از نيازهاي اوليه محروم است. ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت شصت و هفتم اين خانه ها آب لوله كشی نداشت. با اينكه آب لوله كشی تا مقابل درب خانه آمده بود اما آنها بضاعت مالی برای لوله كشی نداشتند. اين موضوع بسيار او را رنج می داد. برای همين به تهران آمد و به سراغ دوستانش رفت.دستگاه های مربوط به لوله كشی را خريد چند روزی در مغازه ی يكی از دوستانش ماند تا نحوه ی لوله كشی با لوله های جديد پلاستیکی را ياد بگيرد. هر چه را لازم داشت تهيه كرد و راهی نجف شد. حالا صبح تا عصر در كلاس درس مشغول بود بعد از ظهرها لوله تهيه می كرد وبه خانه ی طلبه های نجف می رفت. از خود طلبه ها كمك می گرفت و منازل مردم مستضعف، ولی مؤمن نجف را لوله كشی آب می كرد. خستگی برای اين جوان معنانداشت. از صبح زود تا ظهر سركلاس بود. بعد هم كمی غذا می خورد و سوار بر دوچرخه ای كه تازه خريده بود راهی می شد و در خانه های مردم مشغول كار مي شد. برخی از دوستان هادی نمی فهميدند❗ يعنی نمی توانستند تصوركنند كه يك طلبه كه قرار است لباس روحانی بپوشد چرا اين كارها را انجام مي دهد❓ برخی فكر ميكردند كه لباس روحانيت يعنی آهسته قدم برداشتن و ذكر گفتن و دعا كردن و... برای همين به او ايراد می گرفتند. حتي برخی ها به اينکه او با دوچرخه به حوزه می آيد ايراد می گرفتند❗ اما آنها كه با روحيات هادی آشنا بودند می فهميدند كه او اسلام واقعی را شناخته. هادی اعتقاد داشت كه لباس روحانيت يعنی لباس خدمت به اسلام و مسلمين به هر نحو ممكن. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت شصت و هشتم با اينكه فقط دو سال از حضور هادی در نجف می گذشت اما دوستان زیادی پيدا كرده بود. برخی جوانان طلبه، كه كاري جزمطالعه و درس و بحث نداشتند با تعجب به كارهای هادی نگاه می كردند. او در هر كاری كه وارد می شد به بهترين نحو عمل می كرد. كم كم خیلی ها فهميدند كه هادی در كنار درس مشغول لوله كشی آب برای خانه های مردم محروم شده. هادی با اين كار كه بيشتر مخفيانه انجام می شد خدمت بزرگی باخانواده های طلاب می كرد. اخلاص و تقوا و ايمان هادی اثرخود را گذاشته بود. او هر جا می رفت می خواست گمنام باشد. هيچ گاه از خودش حرفی نمی زد. هرگز نديديم كه به خاطر پول كاری را انجام دهد. اما خدا محبت او را به دل همه انداخته بود. بعد از شهادت همه از اخلاص او می گفتند. چندين نفر را می شناختم که در تشييع هادی شرکت کردند و می گفتند: ما مديون اين جوان هستيم و بعد به لوله کشی آب منزلشان اشاره می کردند. هادی غير از حوزه هر جاي ديگر هم كه وارد مي شد بهترين نظرات را ارائه می كرد. در مسائل امنيتی به خاطر تجربه ی بسيج و فتنه ی 1388 بسيار مسلط بود. از طرفی ديدگاه های فرهنگی او به جهت تجربه ی فعاليت درمسجدبسيار مؤثر بود. شايد به همين خاطر بود كه مسئولان حشدالشعبی به اين طلبه ی ايرانی بسيار علاقه پيدا كردند. رفت و آمد هادی با نيروهای مردمی زياد شده بود. او به كار هنری و ساخت فيلم علاقه داشت اين روند را بين نيروهای حشدالشعبی گسترش داد. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت شصت و هشتم با اينكه فقط دو سال از حضور هادی در نجف می گذشت اما دوستان
📚 📌 قسمت شصت و نهم بركت در مال چیزی نيست كه با مفاهيم مادی و دنيایی قابل بحث وتوجيه باشد. برخی افراد بودند كه آنچه را كه خدا در اختيارشان نهاده بود برای رفع مشكلات مردم قرار می دادند خدا هم از خزانه ی غيب خودمشكلات مالی آنها را برطرف می كرد. مثال، شهيد ابراهيم هادی. دوستی می گفت: يک شب ابراهيم را ديدم که در کوچه راه می رود. پرسيدم: کاری داری❓ گفت: از صبح تا به حال کسی از بندگان خدا را نديدم که مشکل مالی داشته باشد و من بتوانم مشکل او را برطرف کنم. برای همين ناراحتم. ابراهيم هادی هيچ گاه پول را براي خودش نخواست، بلكه با پولی كه به دستش می رسيد مشكلات بسياری از رفقا را برطرف می كرد. بارها شده بود كه مسافركشی می كرد و پول آن را خرج هيئت و يا افراد نيازمند می كرد. اين ويژگی های شهيد ابراهيم هادی براي هادی ذوالفقاری خيلی جالب بود. هادی ذوالفقاری ابراهيم را خيلی دوست داشت برای همين سعی می كرد مانند اين شهيد عزيز با درآمد خودش مشكلات مردم را برطرف كند. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت هفتاد يادم هست كه در تهران تصويرنسبتاً بزرگ شهيد ابراهيم هادی را جلوی موتور نصب كرده بود واين طرف و آن طرف می رفت. هادی هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از مشكلات خلق خدا برطرف كند. بايد اشاره كرد كه نشستن و دعاكردن، براي اينكه خداوند بركت خودرا نازل كند، در هيچ روايتی وارد نشده. انسان اگر می خواهد به جايي برسد، بايد تلاش كند. زمانی كه هادی ذوالفقاری در تهران بود و در بازار آهن فعاليت می كرد هميشه دست خيرداشت. خصوصاًبرای هيئتها بسيار خرج می كرد. هادی می گفت بايد مجلس امام حسين پررونق باشد. بايد اين بچه ها كه به هيئت می آيند خاطره ی خوشی داشته باشند. هر بار كه برای هيئت و يا كارهای فرهنگی مسجد احتياج به كمك مالی داشتيم اولين كسی كه جلو می آمدهادی بود. هميشه آماده بود برای هزينه كردن. يك بار به هادی گفتم: از كجا اين همه پول مياری؟ مگه توی بازار چقدربهت حقوق ميدن❓ خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه برای اينطور كارها پول داشته باشم. خدا هم كمكم می كنه. ❓پرسيدم: چطوری؟ گفت: بايد تلاش كرد. بعد ادامه داد: برای اينكه برخی خرجها رو تأمين كنم بعد از كار بازار آهن، با موتور كار می كنم. بار ميبرم، مسافر و... خدا هم توی پول ما بركت قرار ميده. هادی در نجف هم دست از اين كارها بر نمی داشت. بسياری ازطلبه های نجف از فعاليتهای هادی می گفتند و اينكه نمی دانستند هادی از کجا می اورد ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت هفتاد يادم هست كه در تهران تصويرنسبتاً بزرگ شهيد ابراهيم هادی را جلوی
📚 📌 قسمت هفتاد و یکم اماهادی كارهای خير ماندگاری از خود به يادگار می گذارد. زمانی كه هادي شهيد شد، چندنفراز طلبه ها آمدند و خاطرات خود را ازهادی بيان كردند. يكی می گفت: اين عبایی را كه دارم هادی برايم خريد، ديگری به نعلين خود اشاره كرد. يكی ديگر از آنها از لوله كشی آب خانه اش می گفت و... هادی برای تأمين هزينه ی اين كارها در نجف كار می كرد. اين اواخر كاری كرده بود كه مسئولان گروه های نظامی مردمی (حشدالشعبی) حسابی به او اطمينان داشتند. هميشه پول در اختيار اومی گذاشتند تا برای كارهای فرهنگی كه درنظر دارد هزينه كند. ✅ادامه دارد... 🌱کانال شهید ذوالفقاری↯ 『@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت هفتاد و دوم می گويند تاريخ مرتب تكرار ميشود، فقط اسمها عوض می شود،وگرنه بسیاری از اتفاقات سالها و قرنهاي گذشته، با نامهایی جديد تكرار می گردد. از روزی كه بيداری اسلامی منطقه ی ما را فراگرفت، آمريكا و اسرائيل باكمك حاكمان فاسد منطقه، يك نوع كودتا را در كشور سوريه به راه انداختند. آنان می خواستند وانمود كنند كه سوريه هم مانند تونس و ليبی و مصرو بحرين و ... درگير بيداری اسلامی شده❗ اما تفاوت آشكار بحران سوريه باديگر كشورها، حضور تروريست های صدها كشور در غالب قيام مسلحانه ضد دولت سوريه بود❗ شكی نبود كه دولت مردمی سوريه تاوان حمايت از محور مقاومت راپرداخت می كرد. تروريستهای سوری صدها انسان بيگناه را فقط به جرم حمايت از دولت قانونی اين كشور به خاك و خون كشيدند. آنچه كه ما از خوارج زمان اميرالمؤمنين علي شنيده بوديم در رفتار اين قوم وحشی مشاهده كرديم. دولتهایی كه ادعا مي كردند نظام سوريه ظرف شش ماه نابود خواهدشد، 📌شاهد بودند كه گروههای مردمی به حمايت از دولت سوريه برخواستند. ✅ادامه دارد... 🌱کانال شهید ذوالفقاری↯ 『@shahidzoalfaghari