شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت بیست و نهم اين سخنان را از خيلی ها شنيدم. اينکه هادی ويژگی های خاصي داشت
📚 📌 قسمت سی ام خیلی دوست داشت به سوريه برود و از حرم حضرت زينب دفاع کند.🕌 يک طرف ديوار خانه را از بنری پوشانده بود که رويش اسم حضرت زينب نوشته شده بود. می گفت نبايد بگذاريم حرم عمه ی سادات، دست تروريست ها بيفتد. وقتی مي خواست برای نبرد با داعش برود، پرسيديم درس و بحث را ميخواهی چه کنی؟ گفت: اگر شهيد نشدم، درسم را ادامه می دهم.📚 اگر شهيد شوم، که چه بهتر خدا می خواهد اين گونه باشد. در ميان فيلم ها به "خداحافظ رفيق" خیلی علاقه داشت. سی دی فيلم را تهيه کرد و برای خانواده پخش نمود. 📽 خواهرش می گفت: من مدتها فکر ميکردم هادی هم مثل آدم های درون فيلم، هر شب با موتور و با دوستانش به بهشت زهرا می رود. 🌷 صحنه های اين فيلم همه اش جلوی چشم های من است. همه اش نگران بودم می گفتم نکند شباهت های هادی با محتوای فيلم اتفاقی نباشد!😢 هادی مثل ما نبود که تا يک اتفاقی می افتد بيايد برای همه تعريف کند. هيچ وقت از اتفاقات نگران کننده حرف نمی زد. آرامش در کلامش جاری بود.🍃 برادرش می گفت: نمی گذاشت کسی از دستش ناراحت شود اگر دلخوری پيش می آمد، سريعاً از دل طرف درمی آورد. هادی به ما می گفت يکی از خاله هايمان را در کودکی ناراحت کرده، اما نه ما چیزی به خاطر داشتيم نه خاله مان. ولی همه اش مي گفت بايد بروم حلالیت بطلبم. هيچ وقت دوست نداشت کسي با دلخوری از او جدا شود. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari