شاید به توان گفت هوگو در پی خلق عیسی مسیح ع و منجی در دوران تاریک فرانسه بوده است و امید بخشی به مردمی که نا امید بودند. داستان از زبان دانای کل بیان می شود. در ابتدای داستان با حرف هایی که در باره شخصیت اسقف می زند شما فکر می کنید که شخصیت خوبی ندارد و سرانجام خوبی نخواهد داشت ولی وقتی او باز می گردد و در صحنه ای که با پادشاه رو به رو می شود با هوشمندی سخن می گوید به مقام اسقف می رسد. دوم : با صبر و زمان مردم گذشته را فراموش و حال تو را بیاد می آورند. سوم: تقدیس پاکی و پاکدامنی چهارم: مقام اسقف بعد از سردار جنگ است به نطر می رسد مثل مرجع تقلید و یا نماینده ولی فقیه هستش. پنجم: وقتی توصیفات او را درباره قصر دیدم با خودم گفتم اسقف قرار است اسیر تجملات بشود و تا رفتن به بیمارستان انتظار داشتم که بخواهد بیمارستان از کنار قصر او کوچ کند که مرا شگفت زده کرد!!!!! ششم:لیست هزینه کرد ها بسیار جالب بود و نشان از مشکلات روز جامعه فرانسه را داشت. هفتم : نحوه زیر آب زدن😁و استفاده از موقعیت روابط تیره هشت: مخالفت با اشرافی گری و خرید بهشت با یک سکه جالب بودو یا اینکه من خودم به فقیر کمک می کنم.(تشابه در جامعه دینی). نهم:در وضع وخطابه استفاده اصطلاحات عامیانه و عامیانه گویی سخنان را باور پذیر می کند. دهم: استفاده از خر برای رسیدن به شهر دو نمونه را یادم انداخت (یکی اقای عمر در راه رسیدن به بیت المقدس و یکی جناب سلمان در را رسیدن به مدین)