eitaa logo
شاهنار
9 دنبال‌کننده
25 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سیاه مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید به توان گفت هوگو در پی خلق عیسی مسیح ع و منجی در دوران تاریک فرانسه بوده است و امید بخشی به مردمی که نا امید بودند. داستان از زبان دانای کل بیان می شود. در ابتدای داستان با حرف هایی که در باره شخصیت اسقف می زند شما فکر می کنید که شخصیت خوبی ندارد و سرانجام خوبی نخواهد داشت ولی وقتی او باز می گردد و در صحنه ای که با پادشاه رو به رو می شود با هوشمندی سخن می گوید به مقام اسقف می رسد. دوم : با صبر و زمان مردم گذشته را فراموش و حال تو را بیاد می آورند. سوم: تقدیس پاکی و پاکدامنی چهارم: مقام اسقف بعد از سردار جنگ است به نطر می رسد مثل مرجع تقلید و یا نماینده ولی فقیه هستش. پنجم: وقتی توصیفات او را درباره قصر دیدم با خودم گفتم اسقف قرار است اسیر تجملات بشود و تا رفتن به بیمارستان انتظار داشتم که بخواهد بیمارستان از کنار قصر او کوچ کند که مرا شگفت زده کرد!!!!! ششم:لیست هزینه کرد ها بسیار جالب بود و نشان از مشکلات روز جامعه فرانسه را داشت. هفتم : نحوه زیر آب زدن😁و استفاده از موقعیت روابط تیره هشت: مخالفت با اشرافی گری و خرید بهشت با یک سکه جالب بودو یا اینکه من خودم به فقیر کمک می کنم.(تشابه در جامعه دینی). نهم:در وضع وخطابه استفاده اصطلاحات عامیانه و عامیانه گویی سخنان را باور پذیر می کند. دهم: استفاده از خر برای رسیدن به شهر دو نمونه را یادم انداخت (یکی اقای عمر در راه رسیدن به بیت المقدس و یکی جناب سلمان در را رسیدن به مدین)
آخ دستم چشمم به مردی خورد میانسال با مو های جو گندمی و هیکلی ورزیده ولی لباس هایی که مشخص بود لباس کهنه کار است و دو تا از انگشت هاش باند پیچی بود و لباسش خونی بود دلم ضعف رفت. آخه نهایت ارتوپدی شکستی بود و... دیگه لباس خونی نداشت! _خانم منشی من حالم خوب نیست دستم اوضاعش خوب نیست. _اسم و مشخصات.... میشه 50000 تومان مرد شیک پوش همراهش حساب کرد و گفت خانم ما از بیمارستان معرفی شدیم زودتر بزارید بره داخل. _با این مریض برید داخل رفت و امد و فقط به دوستش گفت اثر دارو ها داره میره. در اتاق منتظر بود تا دکتر به کارش رسیدگی کند.دوستش پیش منشی رفت و گفت: دستش چه طوره خوب میشه؟ _بله اقا _می دونید من زدم روی دستش با چکش داشتیم کار می کردیم. من داشتم از حال می رفتم تصویر اینکه خون روی پیراهن از پاشیده شدن خون ضربه چکش باشه. _ما شاء الله زورتون هم زیاد بود انگشت بنده خدا له شده فقط خدا شکر نشکسته ولی بخیه و کچ می خواد. مرد نگاهی به منشی کرد. حرف منشی به مذاقفش خوش آمده بود درآن هاگیر و واگیر ماسکش را برداشت دست به سیبل و مو هایش کشید!
فردا که از من درس پرسیدند بگم باغ انار بودم یا باع جلال!!!