واسه نمایشگاه هفته دفاع مقدس، ما رفتیم پیش آقای تاجیک مهمات گرفتیم و سعید با حاج ملک‌کندی جلوتر می‌رفت، (پیکان حاجی رو پر از مهمات کرده بودند) من پشت سر با موتور می‌اومدم و وقتی رسیدم جلوی در کانون، بچه‌‌ها گفتند که سعید رو بردن بیمارستان. گفتم چی شد؟😳 گفتند خمپاره رو که از ماشین می یاد پیاده کنه، قبضه و سینی خمپاره رو برمی‌داره، بعد می‌بینه گوله ش نیست. قبضه رو می‌ذاره زمین، گوله رو که پیدا می کنه، میندازه تو لوله که برداره بره. همین که می‌ندازه، ته قبضه می زنه و می‌یاد که شلیک بشه، سعید بلافاصله دستشو می‌ذاره جلوی در لوله که مانع شلیکش به سمت مردم بشه. خمپاره می خوره به دستش. حاج ملک کندی می‌گفت من دیدم سعید غرق خون شده، انداختمش تو ماشین و بردمش بیمارستان بقیة‌الله. گوله خمپاره هم رفت و ماسوره سرش موند، نترکید، حالا اینکه کجا افتاد خدا می دونه، چون هر چی اون دور و اطراف رو گشتیم پیداش نکردیم. بر اثر این حادثه کف دست (چپ) سعید له شده بود. دیگه تا آخر هم صاف نشد و همون‌جوری خمیده موند. یادمه نمی تونست خوب سینه بزنه و یکی از ناراحتی هاش همین بود...😔 راوی؛ آقای اکبر ________________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi