این عکسِ یه طلوع دل انگیزِ صبح جمعه ست؛ مربوط به اردوهای آموزشی راپل، پاییز ۱۳۷۲ در پادگان شهید چمران پرندک.
معمولا ۵شنبهها میرفتیم و جمعه اونجا بودیم.
برنامه بدینصورت بود؛
بعد از نماز صبح و تعقیبات و قبل از صبحانه، برای کسب آمادگی جسمانی بیشتر، آقاسعید که در تصویر با یه چفیه به کمر بسته جلوتر از همه داره حرکت میکنه، بچهها رو به خط میکرد و در کوهها و تپههای پادگان به ستون یک یا دو حرکت میداد.
گاهی به حالت دو و در سربالاییها بصورت پیادهروی و در مسیرهای هموار با ضرب آهنگ پا، دعای فرج هم خوانده میشد؛
اللهم کن لولیک
الحجت ابن الحسن
صلواتک علیه
و علی آبائه ...
و پس از دعای فرج
اسامی برخی شهدا ذکر میشد؛
خیلی با حال بود
خیلی با حال بود.
شهید عزتی خیلی با حال بود.
جواد مقدم خیلی با حال بود.
و ...
و یا نفرات حاضر در اردو نام برده میشدند
خیلی با حاله
خیلی با حاله
اکبر طیبی خیلی با حاله...
فیاض مقدم خیلی با حاله ...
آخراش هم که داشتیم نفس کم میآوردیم بخشهای طنزش برای افزایش روحیه رو میشد.
کی خستهس؟
دااااش من
روحیه عالیه
شکمها خالیه ...
بعد از این راهپیمایی باصفای صبحگاهی که گاهی اشک هم از آدم در میآورد،
میاومدیم توی چادر برای صرف صبحانهای که مرحوم پدر شهید ملک کندی برامون آماده کرده بود.
پس از صرف صبحانه بلافاصله تجهیزات راپل و طنابها و کارابین و ... رو برمیداشتیم و معمولا هم بدستور استادمون آقاسعید میرفتیم کارگاه بالا و بزرگتر و اصلا با کارگاه کوچیکه کار نمیکرد.
کلا ایشون به کم راضی نمیشد.
این برنامه مقدماتی معمولا هر بار قبل از انجام راپل تکرار میشد.
راوی؛ آقای محمود
#برزه
#خاطرات_سعید
____________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi