💢 فقط به‌خاطر پسرت : صندوق‌دار بانک بودم. یک روز پسربچه‌ای یک قبض آورد تا پرداخت کند. دقایق پایانی ساعت کار بانک بود. به او گفتم: پسر جان! وقتش گذشته، سایت‌ها را بسته‌ایم. فردا صبح بیاور تا از تو بگیرم. پسر گفت: می‌دونی من پسر کی هستم؟ اگر پدرم را هم بیاورم همین‌رو می‌گویی؟ گفتم: پسر هر کی باشی! ساعت کاری بانک تمام شده و سایت‌رو بستیم پسرجان! پسر رفت و چند دقیقه بعد با مردی آمد که لباس‌هایی کهنه و چهره‌ای رنجور داشت. فهمیدم این مرد پدر آن پسربچه است. و به قصد احترام بلند شدم و قبض و پولش را دریافت کردم. ته قبض را مهر کردم و به او دادم و آن را گذاشتم ته کشو تا فردا صبح پرداخت کنم. هنگام خداحافظی پسر به من گفت: دیدی گفتم اگر بابایم را بیاورم، نمی‌توانی به او نه بگویی! و بعد خندید. پدرش که این جمله را شنید، به پسرش گفت: برو جلوی در من هم می‌آیم. سپس به من گفت: از شما ممنونم از این‌که جلوی پسرم من را بزرگ کردی. به او گفتم: از دیدگاه فرزند، پدر قدرتمندترین انسان‌ و تنهاترین کسی است که می‌تواند همه مشکلات را حل کند. درست نبود به باورش ضربه می‌زدم. 🆔 https://eitaa.com/shamimeashena ایتا 🆔 http://sapp.ir/Shamimeashena سروش