﷽ شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) مرثیۀ در کوچۀ بنی هاشم و بین در و دیوار و آتش ♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️ «ابان بن عیّاش از سُلیم نقل نموده که سلمان و عبدالله بن عباس گفتند: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)رحلت کرد، هنوز جنازه‌اش را به خاک نسپرده بودند که مردم پیمان خود را(نسبت به رسول خدا) شکستند و مرتد شدند و بر خلاف مسیر(تعیین شده از جانب پیامبر)اجتماع کردند، علی(علیه السلام) به تجهیز جنازۀ رسول خدا مشغول شد تا اینکه (ایشان) را غسل داد و کفن نمود و حنوط کرد و نماز بر (ایشان) خواند و در میان قبر گذاشت، سپس به خانه مراجعت کرد و طبق وصیت پیامبر به جمع آوری و تنظیم آیات قرآن پرداخت و این امور را از جریانات دیگر باز داشت. عمر به ابوبکر گفت:«همۀ مردم با تو بیعت کرده‌اند جز این مرد(علی)و اهل بیت او، شخصی را نزد او بفرست که بیاید و بیعت کند. ابوبکر پسر عموی عمر را که قنفذ نام داشت برای این کار انتخاب کرد و به او گفت نزد علی برو و بگو دعوت خلیفۀ رسول خدا را اجابت کن. قنفذ چند بار از طرف ابوبکر نزد علی رفت و پیام ابوبکر را ابلاغ کرد، ولی علی از آمدن امتناع ورزید، عمر خشمگین برخاست و خالد بن ولید و قنفذ را طلبید و به آنها امر کرد تا هیزم و آتش بردارند، آنها از دستور عمر اطاعت کردند، هیزم و آتش برداشتند و همراه عمر کنار در خانۀ فاطمه(سلام الله علیها) رهسپار شدند، فاطمه پشت در بود، هنوز شال عزا(از رحلت پیامبر)بر سرش بود و از فراق پیامبر سخت نحیف و ناتوان شده بود، عُمَر به سر رسیده و در را زد و فریاد برآورد:ای پسر ابوطالب در را بازکن! فاطمه فرمود:«ای عمر ما را به تو چه کار؟ چرا دست از ما برنمی‌داری با اینکه ما عزادار هستیم؟ عمر گفت: در را باز کن وگرنه آن را به روی شما می‌سوزانم. فاطمه فرمود : ای عمر آیا از خدا نمی‌ترسی بدون اجازه وارد خانۀ من می‌شوی و به خانه‌ام هجوم می‌کنی؟ عمر از تصمیم خود منصرف نشد، سپس آتش طلبید و در خانه را به آتش کشید، آنگاه در نیم سوخته را فشار داد، در این هنگام فاطمه با عمر روبرو شد و فریاد زد: یا ابتاه یا رسول الله:«ای پدر جان ای رسول خدا!» عمر شمشیر را که در نیام بود بلند کرد و به پهلوی زهرا زد، فاطمه شیون کشید، عمر این بار تازیانه‌اش را بلند کرد و بر بازوی حضرت زهرا زد، فاطمه فریاد زد یا ابتاه(ای پدرجان) در این هنگام حضرت علی با شتاب بیرون آمد و گریبان عمر را گرفت و کشید و او را بر زمین افکند، به طوری که بینی و گردن عمر مجروح گردید و تصمیم گرفت که او را به قتل برساند، به یاد وصیت و سفارش رسول خدا افتاد که آن حضرت امر به صبر و تحمل و اطاعت کرده بود، فرمود:«ای پسر صحّاک! به خداوندی که محمد را به مقام نبوت گرامی داشت اگر وصیت پیامبر نبود البته می‌دانستی که بدون اجازه قدرت بر وارد شدن به خانۀ مرا نداشتی!»عمر فریاد می‌زد و کمک می‌طلبید، جمعی به یاری او شتافتند و وارد خانۀ حضرت علی شدند و علی را کشان کشان به سوی مسجد(برای بیعت) بردند، در این هنگام فاطمه کنار در خانه بود، قنفذ با تازیانه، آن حضرت را مضروب نمود، هنگامی که حضرت زهرا از دنیا رفت آثار آن تازیانه مانند بازوبند در بازوی آن بانوی بزرگ نمایان بود، سپس همین قنفذ درخانه را آنچنان فشار داد و گشود و در را به پهلوی فاطمه زد که یک دنده از دنده‌های پهلوی او شکست و جنینی که در رحم داشت سقط شد، از آن پس همچنان بستری بود تا اینکه به شهادت رسید.»(قمی،1371، 142) 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ایتا👇 http://eitaa.com/sher_sabk_maddahi تلگرام👇 https://t.me/sher_sabk_maddahi