#واحد بنویسید مرا یار اباعبدالله اولین بندۀ دربار اباعبدالله منتظر ماندۀ دیدار اباعبدالله من کجا و سر بازار اباعبدالله که خدا هست خریدار اباعبدالله عاشق آن است که دیدار کند یارش را بارها جان بدهد دید اگر دارش را باز آماده کند جان دگر بارش را فاطمه پیش خدا، پیش برد کارش را هرکه افتاد پی کار اباعبدالله وقت هجران به گریبان چه نیازي دارم به دل بی سر و سامان چه نیازي دارم با لب پاره به دندان چه نیازي دارم به سرشانۀ اینان چه نیازي دارم تا سرم هست به دیوار اباعبدالله قبل ازآنیکه بیاید خبرم را ببرید زیرپایش مژۀ چشم ترم را ببرید محضرش دست به دست این جگرم را ببرید گرسرم را و سر دو پسرم را ببرید ...باز هستیم بدهکار اباعبدالله سنگها خوب نشستند به پاي لب من لب من ریخت و پیچید صداي لب من طیب الله به این لطف و وفاي لب من بعد از این آب حرام است براي لب من بسکه لبریزم و سرشار اباعبدالله مانده از جلوۀ والاي تو حیران،مسلم جان خود ریخت به پاي تو به یک آن،مسلم عیدقربان شهان،هست فراوان مسلم من به قربان تو نه...جان هزاران مسلم ....تازه قربان علمدار اباعبدالله به ولاي تو نداده ست اذان،هیچکسی وا نکرده ست به شأن تو دهان،هیچکسی مثل مسلم نبوَد دل نگران،هیچکسی به خداوندکه در هر دو جهان،هیچکسی... ....مثل من نیست گرفتار اباعبدالله پیکرم وقف نوك پا زدن طفلان شد کوچه کوچه سر من بود که سرگردان شد چه خیالی ست که بازیچۀ این و آن شد یا که بر عکس به میخی تنم آویزان شد دست حق باد نگهدار اباعبدالله ❌❌❌❌❌❌❌❌