✨شکوهِ شعر✨
ماه می‌آید از خم کوچه، چهره‌ای دائم‌الوضو دارد پینه بر دست‌هاش و نعلینش، اثر وصله و رفو دارد مرد تنهاست؛مرد غمگین است،کمرش از فراق خم شده است ساغر شادی‌اش اگر خالی‌ست، بادة غم سبوسبو دارد ضربان صدای او جاری‌ست، با یتیمی به خنده مشغول است سر تقسیم سهم بیت‌المال، با صحابه بگو مگو دارد باز امروز بغض نخلستان، تا به سرحد انفجار رسید باز امشب به استناد کمیل، ماه با چاه گفت‌و‌گو دارد کاه‌گل‌های کوچه مرطوب‌اند، اشک دیوار را درآورده‌ست نالة خانم جوانی که هر چه دارد علی از او دارد از دو دستش طناب بگشایید، مبریدش به مسلخ بیعت دیگر او را کشان‌کشان مبرید، ایهاالناس! آبرو دارد گرچه دربند غربت از این شیر، گرگ‌های مدینه می‌ترسند ذوالفقارش هنوز برّان است، باز شور «تقاتلوا» دارد حب او از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد آن صنوبر‌دلی که می‌باید پیش او سرو سر فرود آرد چارده قرن بعد خیلی‌ها دم از او می‌زنند اما مرد همچنان خار در دو چشمش هست، همچنان تیغ در گلو دارد @shokoohsher🌱