✍ علی سوسرایی/ ۱۰ - سید چطوری؟ - حال ندارم! در آسایشگاه ۱۱ قدیم وضع زخم هایم خیلی خراب شد قرار شد از بند ۴ به بیمارستان اعزام بشوم یه ماشین وانت مخصوص حمل زندانیان آمد و منو با پتو گذاشتن داخل ماشین . دیدم یه مجروح دیگه ای از بند ۱و۲ داخل ماشین بود. خیلی بی حال و رنگش زرد بود یه بسیجی خوش سیما با چشمهای رنگی بود. ازش سئوال کردم مشکلت چیه چون اونم مثل من داخل پتو بود، بزور جوابم داد: حال ندارم. تا اینکه مارو بردند زندان بیمارستان تکریت بعد چند روز حالش یکم بهتر شد . سید محمد حسینی اهل بابل بود ظاهرا عراقیا بدون بیهوشی پای مجروحش رو قطع کرده بودن از حال رفته بود.ما دونفر بودیم که باهم رفتیم بیمارستان بعد مدتی سید حالش بهتر شد و به اردوگاه برگشت. 🔹 آزاده تکریت ۱۱ @taakrit11pw65